به گزارش خبرنگار ندای اصفهان، دکتر مهرداد ویس کرمی متولد سال ۱۳۵۰، دارای مدرک دکترای پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و دکترای الهیات رشته تفسیر قرآن از دانشگاه معارف اسلامی قم می باشد. دکتر ویس کرمی سابقه تدریس ۱۷ساله در دانشگاه های استان های اصفهان و لرستان را در کارنامه خود دارد و یازده عنوان کتاب چاپ شده، سه عنوان کتاب آماده چاپ و چندین مقاله علمی از آثار اوست.
بسیاری از طلاب و دانشجویان خاطرات برگزاری جلسات متعدد تفسیر قرآن و نهج البلاغه ایشان را در خاطر خود دارند؛ جلساتی که عمدتا با مباحث سیاسی و اجتماعی روز نیز گره خورده است!
متن زیر سخنرانی ایشان در جمع جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاههای اصفهان و علوم پزشکی است که با تقسیم بندی منحصربه فرد، به تحلیل اجمالی مبانی تمدن غرب و معرفی نحوه شکل گیری برخی «ایسم ها» می پردازد.
بسم الله الرحمان الرحیم. رب انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
خدا را سپاسگزارم که توفیق پیدا کردیم یکبار دیگر در جمع برادران و خواهران عزیز فرهنگی و متدین و بیدار دانشگاه حاضر شویم. بنده برای حضور در این جمعها ارزش فی نفسه قائلم جدا از اینکه حرفی زده شود یا نه، به همین خاطر علیرغم مشکلات و مسائلی که معمولا داریم من این را اولویت میگذارم و باور دارم به این آیه شریفه و خیلی هم سعی کرده ام به این رویه پایبند باشم:
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لاَ طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاَقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» (البقره- ۲۴۹)
و چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد، گفت: «خداوند شما را به وسیله رودخانه اى خواهد آزمود. پس هر کس از آن بنوشد از [ پیروان] من نیست، و هر کس از آن نخورد، قطعاً او از [پیروان] من است، مگر کسى که با دستش کفى برگیرد. پس [همگى] جز اندکى از آنها، از آن نوشیدند. و هنگامى که [طالوت] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند: «امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست.» کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: «بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار، به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شکیبایان است.»
و در جای دیگری فرمود:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ» (۶۵ -انفال)
(اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از [میان] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مىگردند، چرا که آنان قومى اند که نمى فهمند.)
سعی من بر این بود که آن چیزی که در مورد «هویت اسلامی»، «مبانی انقلاب اسلامی» و «غرب شناسی و دشمن شناسی» به گونهای بحث را ارائه کنم که حلقه بین اینها محفوظ بماند و اینها ارتباطشان با هم ارتباط منسجم و منطقی باشد تا ما بدانیم در کجای تاریخ قرار گرفتهایم.
بنده مباحثی را مطرح میکنم که به خاطر اینکه قسمتی از یک بحث گسترده است شاید یک ابهاماتی هم برایتان پیش بیاورد و همین طرح سؤال و دغدغه، هم برای من موضوعیت دارد. در آخر هم با این سؤال سخنم را تمام میکنم که شما قرار است با همفکری دور هم بنشینید و راهکاری برای حل مشکلات موجود پیدا کنید، لااقل برای شخص خودتان و در درجه بعد برای تشکلتان و اگر شد برای دانشگاه و کشور، ولی فعلا بر روی خود شخص حرف داریم؛ یعنی بیداری باید در افراد ایجاد شود تا ان شاء الله به تشکلها و جامعه سرایت کند. توقع هم نداشته باشید کار آسانی باشد، فکر نکنید حالا کسانی میآیند و تمام مشکلات را برای شما حل میکنند و از شما تقدیر میکنند، برعکس با مشکلات عدیدهای مواجه میشوید.
واقعیتی که وجود دارد و ما نمیتوانیم از آن غفلت کنیم این است که غرب امروز و نظام کنونی غرب بر خرابههای مسیحیت بنا شده است، یعنی مسیحیت فرو ریخت و بر خرابههای مسیحیت، نظام امروز غرب به وجود آمد. بعضیها که درست این تحلیل را نفهمیده اند گمان میکنند غرب امروز مسیحی است ولی واقعیت این است که وقتی شما در مباحث تاریخی و تحلیلی، دقیق میشوید، می فهمید، نه کمالات امروز غرب متعلق به مسیحیت است و نه الزاما عیبهای آن. دلیلش هم این است که هر دینی قوامش به سه عامل عمده هست، اگر سه عامل بود این دین سر پا میماند اگر نبود به همان نسبت کارایی و ظهور و بروزش را از دست میدهد و مسیحیت چون اینها را نداشت آرام آرام حذف شد و به جای آن، نظام امروز غرب، تشکیل شد.
سه عامل عمده قوام دین
۱- متون مقدس دینی (یعنی پایه فکری که هر دین دارد) خیلی اهمیت دارد که جوابگوی مشکلات انسان باشد.
۲- علما و حکام و خواص یک جامعه هستند که به هر حال اینها باید دین را از این متون در بیاورند و در جامعه منتقل و پیاده کنند.
۳- دیگری کارآمدی در عمل است که هرکدام از این سه را نادیده بگیرید کار مشکل پیدا میکند.
اولویتش هم به همین ترتیب است که عرض کردم، اگر متنی نباشد که قابل توجه باشد علما و حکام کاری ازشان نمیآید، هرچه هم تلاش کنند به در بسته میخورند. اگر متنی باشد و رهبری نباشد اصلا کارآمدی پیش نمیآید، بنابراین اینها در عین حال که سه فاکتور هستند یک ارتباط سلسله وار و زنجیرمانند به هم دارند. مسیحیت در هیچکدام از این سه فاکتور امتحان خوبی پس نداد، این هم شعار نیست و اگر یک موقع فرصتی بود (ده، بیست ساعت وقت داشتم) این مطالب را باز میکردم.
دلایل ناکارآمدی مسیحیت:
دین مسیحیت امروز بذاته ناکارآمد است، در متن مقدس مشکل اساسی دارد حالا به این دلایلی که عرض میکنم؛
۱- اشکال در متون مقدس دینی
انجیل را مسیحیان میگویند نه کتاب خداست نه کتاب حضرت عیسی، نمیدانم چقدر با این مطلب آشنایی دارید، یک توهمات و تصوراتی خودمان داریم -حتی خواص و استادان ما نه فقط دانشجویان-، یک توهماتی داریم که براساس این توهمات حرف میزنیم یعنی ما میگوییم قرآن کتاب آسمانی است معجزه هم هست، لابد مسیحیها هم همین گونه اند… اما مسیحیت امروز خودش قائل به آسمانی بودن کتابش نیست. باروخ اسپینوزا یک فیلسوف یهودی است، مقالهای دارد که در فصلنامه «هفت آسمان» ترجمه هم شده است، توصیه میکنم این فصلنامه را برای تشکلتان تهیه کنید، در این فصلنامه بحثها و مقالات خوبی راجع به تاریخ ادیان، ملتها و مذاهب نوشته شده، من این بحث را از آنجا زیاد استفاده کردم چون مقالات تحقیقی است و شما هم میتوانید مشترک شوید.
اسپینوزا میگوید -با اینکه خودش یهودی است و بعدا مرتد شد- میگوید تورات کنونی نه کتاب خدا است و نه کتاب موسی (ع)؛ شاهد و دلیل هم میآورد؛ یک دلیلش این است که قرنها بعد از موسی هم تورات دارد چیز مینویسد، نویسنده تورات چندین قرن بعد از تورات هم زنده است و دارد چیز مینویسد، راجع به کوروش کبیر هم در تورات مطلب داریم که چند هزار سال بعد از حضرت موسی آمد و یهودیان را از زیر سلطه «بخت النصر» نجات داد.
در مورد انجیل هم به عنوان متن مقدس مسیحیت، ما مسلمانها میگوییم انجیل از طرف خدا بوده ولی تحریف شده است، اما حتی معلوم نیست این همان است؛«انزلنا التوراه و الانجیل» یک حرف جدی است اما باید این اثبات شود که این انجیل و تورات که دست مسیحیان کنونی است همان است که خدا در قرآن میگوید، این را ما به این آسانی نمیتوانیم اثبات کنیم، نیاز به تحقیق بیشتری دارد. اما حرفی که خودشان قبول دارند این است که نه تنها انجیل کتاب خدا و کتاب حضرت عیسی نیست, بلکه میگویند خدا هیچ کتابی را بر هیچ بشری نازل نکرده است!
یک وقت من یک جملهای گفتم و دوستان به عنوان کلمه قصار در نشریه حوزه شهید بهشتی آوردند، اینکه میگویند «مسیحیها دورغ نمیگویند» میگوییم بابا یک دروغ گفتند بس است، اینکه گفتند بعد از عیسی پیامبری نیامده است دیگر میخواهید چه بگویند؟ وقتی میگویند بعد از عیسی پیامبری نیامده میدانید چقدر دروغ گفته؟ به وسعت یک تاریخ دروغ گفتند، حالا سر یک سیب زمینی دروغ نمیگویند! شما آنقدر ساده اید که باور میکنید اینها صداقت دارند.
به هر حال خودشان میگویند ۶۰ سال بعد از حضرت مسیح یکی از حواریون نخستین انجیل را نوشته بعد هم معلوم نیست دقیقا چه کسی بوده و روی آن بحث و اختلاف نظر است و اینکه آیا همه اینها از روی هم نوشته شده اند یا هرکدام جدا است، همه اش بحث است.
اینقدر انجیل تحریف شد که دیگر کلیسا مجبور شد چهار انجیل فعلی را تصویب کند. ظاهرا سال ۳۳۵ میلادی بود که این چهار انجیل فعلی را تصویب کرد و جالب است یکی از اناجیل مقدس مسیحیها «انجیل برنابا» بود، این انجیل نکته مهمش این است که بشارت به پیامبر آخرالزمان را بارها در خودش دارد و انجیلی توحیدی است برعکس اناجیل فعلی که خدا سه تاست، پس شاید به همین دلیل بود که کلیسا آن انجیل را از دور خارج کرد و به جایش این چهار انجیل را آورد.
۲-فقدان نص دینی در مسیحیت
آنقدر انجیلها زیاد شده بود که حسابشان از دست در رفته بود و این چهار تا را تصویب کرد. پس این کتاب آسمانی نیست مال خدا هم نیست مال حضرت عیسی هم نیست نوشته یکی از حواریون است و خوش بینانه ترین حالتی که مطرح میکنند این است که روح القدس به یوحنا یا لوقا یا مرقس یا متا در نوشتن این تعلیمات کمک کرده است. یادداشت برداری بعد از ۶۰ سال را تصور کنید چقدر حافظه یاری میکند، بعد از کجا معلوم روح القدس-که در مسیحیت یکی از خدایان سه گانه است که در قلب مومنان وجود دارد- کمک کرده است؟ از کجا معلوم شیطان کمک نمیکرده؟ این نیاز به اثبات تاریخی دارد.
یکی دیگر از مشکلاتی که مسیحیان در ناحیه متن دارند اینکه مسیحیت تمام دارائیش یک انجیل است و این انجیل هم نه فقه دارد نه حقوق دارد نه احکام اجتماعی و سیاسی دارد و درواقع از لحاظ اجتماعی یک کتاب تحریف شده است. اما یهودیها متن دارند، یهودیها آن زمانی که در کشورهای اسلامی بودند نشستند کار کردند چه بسا مقداری احکام از اسلام هم کش رفتند، آمدند تورات را شرح کردند و شرح تورات را شرح کردند حالا کتاب تلمود, ۱۸ جلد است و جالب است که عده ای گفته اند که تلمود آنقدر احکامش شبیه اسلام است که اگر شما صفحه اولش را بردارید, میشود اسلام، یعنی به احتمال بسیار قوی (این حرف من است) اینها از اسلام بسیاری از احکام را کش رفته اند… البته بعضی اوقات احکامش عجیب و غریب است، مثلا اینکه اگر کسی پدر و مادرش را کتک بزند حکمش اعدام است، ولی مسیحیت هیچ ندارد، مسیحیت نه فقه دارد نه حقوق دارد و فقط یک انجیل است، با انجیل هم که نمیشود زندگی کرد.
رسوایی مسیحیت
تازه همه انجیل را جرأت نمیکنند دست دیگران بدهند چون اگر کسی همه را بخواند رویگردان میشود از مسیحیت. در این اصفهان خودمان بیمارستان عیسی بن مریم را مسیحیها برای جذب به مسیحیت بنا کردند، پاپ نماینده میفرستاد به اصفهان (که از زمان صفویه خودشان کلی مسلمان شده بودند)، ولی همین بیمارستان عیسی بن مریم که در سالهای اخیر ساخته شده، وقتی کسی را مداوا میکردند پول نمیگرفتند، ولی جرأت هم نمیکردند همه انجیل را به او بدهند فقط مقداری را میدادند، چون مقداری را میشود یک چیزی از آن درآورد اما کلش رسوایی به بار میآورد! حتی سیدیهایی که مسیحیهای اصفهان آماده کردند که من سیدیها را دارم و گوش کردم که ببینم حرف حسابشان چیست، بعضی جوانان ما میخواهند شراب بخورند و راحت باشند میروند مسیحی میشوند، من به شوخی به بعضی از بچهها میگویم شما مسلمان هم باشید میتوانید این کار را بکنید، دوستپسر دوستدختر میخواهید مسلمان هم میتوانید این کار را انجام دهید! بخورید! مثلا یک بنده خدایی بود ماه رمضان فقط سحری میخورد، به او گفتند چرا سحری میخوری، تو که صبحانه هم میخوری، ظهر هم میخوری؟! گفت: «من که روزه نمیگیرم نماز هم که نمیخوانم، این سحری را هم نخورم کافر میشوم، من باید یک طوری ثابت کنم مسلمان هستم!»
بابا یک سحری بخورید هر کاری میخواهید انجام دهید چرا میروید مسیحی میشوید، چرا این جوری خودتان را مفتضح میکنید. بعضی اوقات افرادی میگویند من در کلیسا رفتم دنبال معنویت گشتم (در فیلمها دیده فکر کرده خبری است).
۳- احکام فقهی و حقوقی
مسیحیت مشکل دیگرش این است که احکام فقهی و حقوقی ندارد. دینی که احکام فقهی و حقوقی ندارد به درد زندگی نمیخورد. دین زرتشت قدیمها داشته الآن ندارد، زرتشت تنها دینی است که در داشتن شریعت تا حدودی به اسلام شباهت دارد البته یهود را باطل و تحریف شده میدانیم اما شریعت تحریف شده دارد، مسیحیت این را هم ندارد، مسیحیت هیچ ندارد، میگویید دنیای غرب چگونه اداره میشود؟ دنیای غرب بر اساس دموکراسی اداره میشود، همجنس بازی در انجیل هم حرام است اما در کشورهای غربی قانون است و تصویب میشود چه ربطی دارد! بوش میخواهد به عراق حمله کند پاپ میگوید حمله نکن، کسی تحویلش نمیگیرد در صورتی که تاریخ مسیحیت را که میبینید (من نمونههایش را هم میگویم) پاپ زمانی برای خودش یلی بوده.
۴- ابهامات و تضاد درونی
مشکل دیگری که مسیحیت دارد، ابهامات فراوان و تضاد درونی است. بسیاری از مشکلاتی که غرب پیدا کرده ,مشکل غرب سر همین انجیل بود چرا چون انجیل حرفهایی میزد که به زبان آدمی زاد نبود و عقل آدمی زاد نمیپسندید، شما باید چه میکردید در برابر چنین تفکری؟! یا باید میگفتید «باطل است» که خیلی جرأت میخواهد یا باید بگویید «حق است» که عقلتان میگوید این چه حقی است که میگوید همه بشریت ذاتا گناهکار به دنیا میآیند و آمرزیدنی هم نیست! پدر مقدس، حضرت عیسی را (به عنوان پسر خدا یا خود خدا یا هر قول دیگری که قولها مختلف است) خداوند عیسی را فدا کرد که گناه بشریت بخشیده شود. شما چگونه میخواهید متوجه این شوید؟ یا مثلا بعضی از متفکرین مسیحی قرن بیستم مقاله و کتاب دارند که در آمریکا نوشته شده در بازار ما هم هست، توضیح میدهد که خدا چگونه به شکل عیسی متجسد میشود! جان کنده تا بگوید «خدا چگونه به شکل عیسی در آمده است»، این را عقلتان نمیپذیرد. مشکل را میفهمید و به سکرات میافتید برای اثبات این مطلب باطل یا مشکلات فراوان دیگری که عقل سلیم با این متن که زبان آدمیزاد نیست چالش دارد.
ایسمها از کجا درآمد؟
اینکه یک سری طرفدار پلورالیسم شدند، برای چیست؟ پلورالیسم یعنی همه راست میگویند، خوب اگر بخواهید بگردید که چه کسی راست میگوید ضایع میشوید! یک موقع بخواهیم بگوییم به شاگرد اول این کلاس جایزه میدهیم، خوب معدلتان لو میرود، اما وقتی میگویید به هرکسی اینجاست یک جایزه میدهیم بالاخره زشت است معدلشان را بپرسید. پلورالیسیم حاصل این فرآیند بود که به انسان راه گم کرده نگوییم این راه درست نیست!
بعضیها راه را پیدا کردند، «رنه گنون» بلند شد از فرانسه به عنوان یک متفکر بزرگ فرانسوی آمد مسلمان شد اسمش را گذاشت «عبدالواحد یحیی» و زنی به اسم فاطمه گرفت و در مصر هم به عنوان یک مسلمان دفن شد. همین طور متفکرین زیادی در بین غربیها هستند که آمدند گشتند و حق را پیدا کردند که البته آنها یک وجب آن طرف تر از حق را پیدا کردند و اکثرا سنی شدند چون آن موقع شیعه به عنوان یک تفکر مطرح در جهان نبود، سنبل شیعه ایران بود که ایران هم بعد از انقلاب آرام آرام جان پیدا کرد.
هرمنوتیک
یکی از مشکلات دین مسیحیت و انجیل مشکلاتی بود که با واقعیت داشت مثلا گالیله میگفت زمین به دور خورشید میچرخد کلیسا میگفت خیر، استدلالش این بود چون پدر مقدس در زمین است همه باید دور او بچرخند چرا میگویید زمین به دور خورشید میچرخد؛ بنابراین حق ابراز این نظر را ندارید. گالیله هم توبه کرد و گفت «زمین به دور خورشید نمیچرخد اما زمین خودت بدان که داری میچرخی!» یعنی برای اینکه جانش را نجات دهد توبه کرد اما گفت بالاخره یک روزی ممکن است یک نفری بفهمد.
بعد بحث هرمنوتیک پیش آمد و ربطش دادند به کتاب مقدس؛ یعنی شما وقتی کتاب مقدس را نمیفهمید باید بگویید مثال زده و منظورش این نبود، میشود هرمنوتیک که این بحث دامنه بسیار گستردهای دارد. بعضیها میخواهند به اسلام هم تسری دهند، قرائتهای گوناگون از دین، چون دین را نمیشود فهمید هرکه هرچه گفت راست میگوید،
سکولاریسم، فیدئیسم، اومانیسم
سکولاریسم هم از همین جا بوجود آمد؛ یعنی مسیحیتی که نمیتواند جامعه را اداره کند بهتر است برود در واتیکان قایم شود ما هم زندگی مان را انجام دهیم، جدایی دین از سیاست. چالشهایی که یک دین دارد را به کل ادیان داریم تسری میدهیم و تازه مرتب دعوا میکنیم و نمیدانیم دعوا بر سر چیست؟ یا بحثهای دیگری مثل فیدئیسم یا ایمانگرایی که دیده اید بعضی اوقات به خود ما هم تسری پیدا کرده و میگوییم دلت باید پاک باشد نماز خواندی یا نه مهم نیست،دلت پاک باشد ممکن است در عمل آدم فاسقی هم باشی.
اومانیسم یا «انسان محوری» وقتی عیسی شد پسر خدا و عیسی شد خود خدا آرام آرام انسان باور میکند جای خدا نشسته است پس کتاب مقدس مسیحیت مشکل اساسی دارد.
ارباب کلیسا (علمای مسیحی)
علمای مسیحی در طول زمان امتحان خوبی پس ندادند که من چند نمونه میگویم، بعضیهایش را به حافظه ام رجوع کردم اما هرجا بخواهید میگویم از کدام منبع است.
در منابع نخستین مسیحیت، دین مسیح را اگر در سیصد سال قبل از نبی اکرم ببینید، بعضی کتابها هست مثلا کتابی به نام «اعترافات اگوستین قدیس» که ترجمه هم شده ۶۰۰، ۷۰۰ صفحه است، نظریات اگوستین که از بزرگان مسیحیت است ۳۰۰ سال قبل از پیامبر اسلام بوده و از نظریه پردازان مسیحیت است چون به دوران حضرت مسیح نزدیک بوده. جالب است بسیاری از این حرفها را که میشنوی فکر میکنی یک مسلمان دارد این حرفها را میزند اینقدر جالب است؛ مثلا جبر و اختیار را که بحث میکند میبینی چقدر شباهت دارد به حرفهای متکلمین مسلمان ولی با گذشت زمان مشکلات دیگری پیش آمد به طوری که یکی از مشکلاتی که در انقلابهای بزرگ اروپا مثل انقلاب روسیه یا مثلا انقلاب فرانسه رخ داد این بود که یک طرف دعوا خود کلیسا بود که یک عامل شر بود و طرفدار ظلم بود. یک سری کتاب هست «مجموعه تاریخ جهان» کوچک است ۱۷۰، ۱۸۰ صفحه این انقلاب را مختصر نوشته، میتوانید یک وقتی اینها را بخوانید. این مثالها را از آنجا نقل می کنم.در فرانسه بخواهم مثال بزنم سه طبقه وجود داشت. آن زمانی که انقلاب فرانسه میخواست شروع شود طبقه اول روحانیون بود که بیش از ۱۰درصد زمینهای فرانسه متعلق به اینها بود..
نگاه کنید که طبقه اول روحانیون هستند- یعنی هنوز کلیسا برای خودش هیبت و هیمنه دارد- طبقه دوم اشراف و نجیب زادگان یعنی اینها پایین تر از روحانیون و طبقه سوم مردم بیچاره که در فقر و فلاکت و بدبختی غوطه ور بودند و جالب است که در این کتاب میگوید روحانیون بیشتر مشغول اداره املاکشان بودند خیلی کاری به دین و سیاست نداشتند، اینقدر زمین داشتند که تا اینها را درست میکردند شب میشد میرفتند میخوابیدند و اگر یکشنبه فرصت میشد بروند مردم را نصیحت کنند. وقتی انقلاب فرانسه در آستانه وقوع بود ضرب المثلی معروف شده بود که «وقتی شکم آخرین پادشاه را با دل و روده آخرین کشیش پُر کنیم روز خوبی خواهد بود» خیلی وحشتناک است یعنی تفکری در جامعه بوجود بیاید که کشیش و پادشاه را به چشم ظالم ببیند.
در انقلاب روسیه هم این تفکر وجود داشت یعنی مردم روسیه هم که میخواستند انقلاب کنند باز چنین تفکری علیه کلیسا به دلیل عملکرد غلطش وجود داشت که یکی از مورخین به نام دی. ان. وست .وود میگوید: «۱۰ قرن متوالی کار کلیسای ارتودوکس این بود که مردم را متقاعد کند که رنجی که زیر یوغ تزارها متحمل میشوند برای روحشان خوب است و میگفت مقداری تحمل کنید در بهشت بالاخره جبران میشود، نگران این اذیتها نباشید.»
تفکر اسلامی این است که: «… إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ» …در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست، و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود. ﴿الرعد، ۱۱﴾
در تفکر اسلامی، ظالم و مظلوم هر دو با هم به جهنم میروند مگر اینکه مظلوم تلاشش را کرده باشد، اما اینجا میگفتند «درد و رنجی که شما میبرید این اجر دارد نگران نباشید سعی کنید درد را تحمل بفرمایید» و از این طریق امکان پیشرفت و بهبود شرایط را منتفی ساختند؛ یعنی اصلا جامعه از برکت تعلیمات کلیسا روز به روز بدبخت تر میشد، تزار هم روز به روز دیکتاتوری را بر جامعه تحمیل میکرد. فساد کشیشهای مسیحی خیلی بالاگرفته بود به طوری که الکساندر ششم که بین ۱۴۹۲ تا ۱۵۰۳ میلادی پاپ مسیحیها بود آنقدر فاسد شد که وقتی این شخص از دنیا رفت پاپ بعدی که آمد مرده اش را محاکمه کرد، جنازه را گذاشت روی صندلی و گفت تو این کار را کردی آبرو و حیثیت کلیسا را بدنام کردی،بیچاره هم که مرده بود نمیتوانست بگوید آری یا خیر!! بعد دستور داد قطعه قطعه اش کنند و بریزندش در آب. یعنی ببینید وضع کلیسا، وضع علما، وضع مسیحیت به کجا کشیده شده بود. پاپ قدرتش بسیار زیاد بود و مشروعیت سلاطین به دستور پاپ بود. یکبار پاپ که آن موقع در رم بود از دست امپراطور فرانسه عصبانی شده بود، امپراطور فرانسه پا شد رفت رم و دست پاپ را بوسید و تاجش را دوباره پس گرفت. اینقدر پاپ قدرت داشت ولی متأسفانه کارنامه خوبی از خودشان به جای نگذاشتند و مردم از دست پاپ خسته شدند، متون مقدس هم مشکل پیدا کرد. در چنان بستری,در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی,دارد آرام آرام رنساس در غرب شکل میگیرد.
وقتی شما میخواهید کارآمدی یک نظام را ببینید باید ببینید محصول آن نظام در عمل چیست، ناخودآگاه مردم در قضاوتهایشان به عملکرد شما هم نیم نگاهی میاندازند؛ نیم نگاه این است که آیا شما مشکلات را میتوانید حل کنید یا فقط حرف دین میزنید؟ وقتی هم نتوانید این را حل کنید ناخودآگاه یک سری ربطش میدهند به دین و اسلام و مسیحیت و… جالب این است که مغرب زمین تا زمانی که تحت سیطره مسیحیت است در اوج فقر و فلاکت و بی سوادی است. «نیل پستمن» کتابی دارد به نام «زوال دوران کودکی» آنجا مینویسد در دوران قرون وسطی غربیها اصلا سواد نداشتند.
یادتان باشد قرن ۱۵ میلادی میشود ۹ هجری یعنی دوره ملاصدرا یعنی دوره صفویه یعنی دوره امپراطوری عثمانی که امپراطوری عثمانی در دوران خودش یک امپراطوری وسیع بود و کل کشورهای اسلامی را در بر میگرفت. آن اوایل بعضی از سلاطین عثمانی به تنهایی پنج زبان بلد بودند، مخصوصا آنقدر انسان فاضل و شجاع خودش در میدان جنگ حاضر میشد.کل مسیحیت که به دستور پاپ متحد میشدند، امپراطور عثمانی یکجا همه را شکست میداد. نیروی دریایی ایتالیا قرار است حمله کند به عثمانی، نیروی دریایی عثمانی میرفت در بندر خودشان نابودشان میکرد و برمیگشت سر جای اولش. اروپا زیر سلطه اش بود، اتریش، رومانی، مجارستان، بوسنی هرزگوین، جزایر بالکان و… زیر سلطه اش بود. بقیه کشورها هم مثل روسیه و آلمان و آمریکا و انگلیس اینهایی که خیلی دانه درشت بودند همه که متحد میشدند از دست امپراطوری عثمانی شکست میخوردند، چه به لحاظ نظامی چه به لحاظ علمی.
بنابراین در زمانی که قرن ۱۱ میلادی در جنگهای صلیبی ما با مسیحیها مواجه شدیم، بچههای مسیحی چون خیلی باکلاس بود لباس عربی میپوشیدند، یعنی مسیحیت هیچ نداشت، فقر، بی سوادی، بدبختی، از آن طرف امروز ما تی شرت و شلوار فاق کوتاه میپوشیم، موهایمان را جوری میزنیم که شبیه غربیها شویم، آن موقع بچههای غربی چون میدیدند عربها سمبل مسلمانها بودند شکل مسلمانها لباسشان لباس عربی بود و زمانی که اندلس یا اسپانیا که سال ۱۰۰ هجری حدودا فتح شد یعنی ۱۰۰ سال بعد از هجرت رسول اکرم اندلس مسلمان میشود (علمای بزرگی را هم تحویل اسلام داده مثل محی الدین عربی که پدر عرفان اسلامی است، ابن رشد که در فلسفه رقیب ابن سینا حساب میشد) به هر حال، یکی از اندیشمندان غربی میگوید زمانی که اندلس از برکت اسلام در اوج تمدن و فرهنگ بود بقیه غربیها به وحشی بودنشان افتخار میکردند، پُز میدادند که ما سواد نداریم، قلدریم، اصلا سواد برایشان کمالی حساب نمیشد. نیل پستمن میگوید آنهایی هم که سواد داشتند فقط کلیسا سواد داشت، آنهایی هم که از مردم سواد داشتند سواد اکابری داشتند، کتاب مقدس هم فقط در دست کلیسا بود فقط آنها بودند برای مردم میخواندند، درنهایت اینکه به دلیل شکست مسیحیت (شکست اریکه علما و حاکمان و ناکارآمدی) مردم غربی ناخوداگاه به فکر چاره افتادند؛ یعنی گفتند ما باید فکری به حال زندگیمان بکنیم و شاید با ظهور دکارت آرام آرام رنسانس در مسیحیت شروع شد.
تفکر دکارتی
دکارت خودش مسیحی بود، معتقد به مسیحیت هم بود، نمیخواست دین را هم براندازد، مثل بعضیهای دیگر آمد گفت این شکی که اروپا را فلج کرده را ریشه کن کند و ایده اش این بود «میاندیشم پس هستم» اگر همین حالا هم در تفکر غربی نگاه کنید «میاندیشم پس هستم» هنوز هم اصل هست و به عنوان تکنولوژی فکر میرویم و در کلاسهایشان شرکت میکنیم. ما بچه مسلمانها اینها را با دید چیزهای درست یاد میگیریم.
عملا مسیحیت برافتاد. باید میآمدند و عالَم جدید تعریف میکردند، به جای خدا چیزی باید مینشاندند، به جای جبرئیل امین باید چیزی مینشاندید… غرب آمد و این کار را انجام داد. لذا چند اصل اساسی در شکل گیری نظام امروز غرب دخالت دارد و اگر اینها را درست دقت نکنیم همین طور وضعمان ادامه پیدا میکند تا کجا؟ خدا میداند.
مثلا یک تفکر نانوشته مهم در تفکر امروز غرب هست: هر آنچه در تجربه تفکر حسی درنیاید کم ارزش و بی ارزش است. شما میبینید اسلام گفته تراشیدن ریش حرام است، میگویند دلیلش چیست؟ دلیلش اگر مثلا میکروبی، ویروسی، جوشی اگر اینطور چیزها نیست تراشیدن مشکل ندارد. مثلا میگفتند «این هندوانه را نخورید حرام است» میگفت «من برای خنکی اش میخورم!» (یعنی سؤالاتی که امروزه قشر جوان ما میپرسند و فکر میکنند خیلی تحصیلاتشان بالا رفته سر همین است که هرچه به تجربه درنیاید کم ارزش است)، اشکالی که همان موقع فلاسفه غربی کردند به این گزاره گرفتند این بود که خود این جمله مگر تجربی است؟ خود این جمله که با حس به دست نیامده؟ پس همه این تفکر, روی هواست.
اگزیستانسیالیسم
یا مثلا جهان و انسان هویتی خارج از خواست انسان ندارد؛ اگزیستانسیالیسم همین را دارد میگوید، میگوید فطرت کشک است، شما از استاد روانشناسی بپرسید فطرت چیست؟ اگر رویش شود و جرأت کند میگوید کشک! اگر متدین باشد میگوید چرا این سؤالت را از من میپرسید از حاج آقای مسجدتان بپرسید. آنهایی که متدین هستند رویشان نمیشود این را بگویند اما در عمل ناخودآگاه در تفکر شما هست، در مشاورههایتان ارائه میدهید.
یک بنده خدایی میگفت من با خانمی قرار است ازدواج کنم، او دانشجوی پزشکی ترم ۲ است من فنی ترم ۳ هستم، رفتم پیش مشاور ۱۱ هزار تومان گرفته آخرش توصیه کرده گفته دایره دوستی را گسترش دهید مشکلاتتان کمتر میشود، شما آنجا که هستی دوست پسر بگیر شما هم دوست دختر بگیر، بعد ان شاء الله ۷ یا ۸ سال بعد آرام آرام ازدواج میکنید! این توصیه یک مشاور روانشناس امروز است به جوانی که نگران شرع است که من ارتباط دارم با این خانم و شرعی نیست، خیالت را راحت میکند میگوید «دایره اش تنگ است مقداری دایره را بزرگتر کن مشکل حل میشود».
داروینیسم
علم تجربی به جای دین می آید شما ببینید جوابی برای این چیزهایی که من می گویم دارید یا نه، نمی دانم رشتههایتان چیست ولی قاعدتا نمایندگانی از کل رشتههای این دانشگاه هستید. مثلا شما می گویید انسان «خلیفه الله» است، داروین می گوید انسان «پسر عموی میمون» است، آن وقت خلیفه الله با بچه میمون یک کار می کند؟ می گویند میمون هرچه زشت تر قر و اطوارش بیشتر ولی خلیفه الله «یمشون علی الارض هونا» این دو تا تفکر را می شود در دانشگاه اصفهان در کنار هم درس داد؟ بالاخره تکلیف ما را معلوم کنید می خواهید بچه میمون تربیت کنید؟
شخصی سر کلاس معارف گفت «استاد، ما به فرموده داروین بچه میمون هستیم» استاد معارف گفته بود «مسائل خانوادگی را وارد کلاس معارف نفرمایید ما اینجا داریم راجع به بچه آدم حرف می زنیم» (خنده حاضرین). ببینید وقتی سیستم آموزشی شما در جهت تربیت بچه میمون است و شما می خواهید بچه مومن و متدین از دانشگاه بیاید بیرون, چه می شود؟
روانشناسی و مدرنیته!
در یکی از این چیزهایی که به اسم علم تحویلتان داده اند «روان» به جای «روح» مینشیند. بارها نشده ما بچه متدینها احساس کنیم افسرده ایم چون بقیه، با ما هماهنگ نیستند؟ آن وقت چه نتیجه ای میگیریم که من غیر طبیعی هستم؟ اگر من هم فردا یک لباس قرمز بپوشم، روح و روان من را تحریک میکند و از افسردگی خارج میشوم؟ میدانید مشکل کجاست؟ این است که روحی که دین میگوید با روانی که روانشناس میگوید یکی نیست، برای همین دانشجوی روانشناسی باید قبل از ورود به روانشناسی در یک سطح فیزیولوژی بخواند، یعنی شما باید یاد بگیرید سیستم اعصاب و هورمون همه کاره است، بنابراین وقتی تیروئید پرکار میشود بدخُلق میشوید و وقتی استیل کولین تان پائین میآید یک درد دیگر روانی پیدا می کنید! بعضی گمان کرده اند روحی که دین میگوید همین روان است که روانپزشکها میگویند، در صورتی که روانپزشک و روانشناسان فراوانی داریم که اصلا روح را قبول ندارند ولی روان را قبول دارند. حق با ماست اما افسرده ایم این خوب است یا نه؟! وقتی به روایات مراجعه میکنیم میگوید «انّ الله یحبّ کل قلب حزین» ولی وقتی مراجعه میکنید به درسهای دکتر فلانی که فلان درس را میدهد، میگوید «شاد باش و شاد بزی، غم را به دل راه ندهید» یعنی میگویند بی خیال باش، اما در دین میگوید «من اصبح و لم یهتم بالامور المسلمین فلیس بمسلم» بیایید بین این دو تفکر جمع کنید، ولی مثل آن دیوانه ایی که همه به او میگفتند «دیوانه» این هم نظرش این بود که همه «دیوانه اند» و وقتی به خودش مراجعه میکرد میدید خداییش از نظر او همه دیوانه اند پس چرا به من میگویند دیوانه؟ با خودش گفت من یکبار بنشینم مشکلم را حل کنم بالاخره من دیوانه ام یا این ملت؟ گفت من نظرم این است همه دیوانه اند همه هم فکر میکنند من دیوانه ام، همه که اشتباه نمیکنند رای با اکثریت است,پس لابد من دیوانه ام!
فکر آخر، فکر آخور!
امام (ره) را از ترکیه اخراج کرده بودند عراق راه نمیداد کویت راه نمیداد. حاج احمد رحمه الله علیه میگوید ما بین مرز کویت و عراق و اردن معلق بودیم، ما را اخراج کرده بودند و این کشورها هیچ کدام راه نمیدادند، این وسط مانده بودیم. شب بود، میگوید امام آن شب نیم ساعت زودتر خوابیدند. همیشه نه ونیم میخوابیدند آن شب نُه خوابیدند اصلا انگار هیچ مشکلی برای این بشر وجود ندارد. وقتی سال ۵۷ در هواپیما هم وارد ایران شد مردم برایش سر و دست میشکستند گفتند احساس شما چیست؟ فرمود هیچ. وقتی در سیستم روانشناسی این را تحلیل میکنید روانشناس میگوید یعنی بی خیال است، یعنی به احساسات مردم بی تفاوت است، ایراد میگیرد. گاهی دیده اید به برخی از سخنان علما ایراد بچه گانه میگیرند ولی وقتی به یک آدم عالم میگویید میگوید به به:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ببینید دو تا تفکر است.
ما نامیزان هستیم یا ملت؟!
بعد شما مرتب به خودتان شک میکنید که خدایا ما نامیزان هستیم یا این ملت؟ یا این هم ترمیها یا این رشته که میخوانم؟ از یکی از بچهها پرسیدم چه میخوانید در رشته تان؟ گفت نمیدانم، از استادم پرسیدم موضوع فلان علم چیست؟ گفت چِرتولوژی و پِرت لوژی، خودش این جوری گفته من چه بگویم؟!
در فرهنگ دینی ما روح القدس داریم:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
اما در فرهنگ امروزی شعور نامحدود داریم، میروید کلاس تکنولوژی فکر میگوید آنگاه که شما آرزویی بکنید جهان در جهت آرزوهای شما بسیج میشود! میروید قرآن را نگاه میکنید میگوید «أم للانسان ما تمنی» فکر میکنی هرچه دلتان خواست میشود؟ قرآن این را قبول ندارد. شعور نامحدود در جهت هر آرزوی عبثی بسیج میشود؟ تکنولوژی فکر این را به شما تلقین میکند. سر کلاس معارف به عنوان یک متدین ادعایت هم میشود مقنعه چانه دار هم پوشیدی عینک دودی هم زدی زیر ابرو هم برنداشتی بعد میگویی «استاد جهان در جهت آرزوهای ما بسیج میشود»، میگویم شما از کدام نسل مسلمانها هستید خواهرم؟ میگوید عضو جامعه اسلامی دانشجویان هستم! بعد فکر میکنی مؤمنی؟ ما با خیلی متدینین مشکل داریم. یکی از بچهها میگفت شما هرجا کلاس میروید فرهنگ دانشگاه را داغون کرده اید! گفتم این فرهنگ را من دوست دارم بترکانم و تا جایی که دستم برود کوتاهی نمیکنم حتی اگر بیایم عقده ام را در این تالارِ خالی، خالی کنم. آنها که میگویند انرژی مثبت میدهد ما میخواهیم انرژی مثبت بدهیم به روانشناسان امروز! گیریم دفعه بعد هم به شما اینجا جا ندهند. تکنولوژی فکر به جای عبودیت مینشیند؟!
یک خانمی آمده بود میگفت بابای من مشروب خوار است بیشتر عمر و پولش را حرام مشروب میکند. وقتی چیزی هم به او میگویی میگوید «من کلاس تکنولوژی فکر رفتم، من از شما بیشتر چیز میدانم»، اثرات تکنولوژی فکر است که پولت را صرف نجاست خواری می کنی؟!
چه کسانی بهتر هستند؟ وقتی به روانشناس مراجعه کنید میگوید آنهایی که IQ بالاتری دارند!IQ تعریف یکسانی در روانشناسی هنوز ندارد!
حیوان پیچیده به جای خلیفه الله مینشیند؛ یعنی انسان که نیستیم یک حیوان پیچیده ایم؛ در کتابهای روانشناسی ببینید بسیاری از تستهای یادگیری را بر روی میمون، کبوتر و خرگوش و موش پیاده میکنند بعد به ما انسانها تسری میدهند بعد پُز میدهیم از بالای عینک هم نگاهت میکند میگوید فطرت چی هست؟!
هیپنوتیزم به جای شهود
شما به جای اینکه شهود عرفانی کنی (که لازمه آن تقواست) میتوانید همه خلافی بکنید و با هیپنوتیزم به حق برسید! دیده اید بازی انرژی مثبت چقدر بین ما زیاد شده؟ به کار نبرید خواهران و برادران، این مال فرهنگ بوداییهاست، انرژی مثبت مال تفکر منحط آنهاست که کاری به بررسی آن تفکر ندارم.
بهداشت روانی به جای طهارت
شما وضو که گرفتید نورانی هستی، بنده خدایی آمده بود پیش آیت الله همدانی گفت حاج آقا آنقدر نورانی شدم که فلان و… آقا گفتند چیزی نیست مقداری از نور وضویت را خدا نشانت داده است اینقدر ذوق نکن، ولی امروز میگویند «بهداشت روانی» و جالب است ما تعریف دقیقی از بهداشت روانی و جسمی نداریم.
میکروب به جای جن و ملک
در حدیث میگویند سبیل بلند نگذارید چون باعث جلب نظر شیطان میشود، شما میگویید چون آن موقع مردم نمیدانستند، پیامبر به جای «میکروب» گفته «جن». شما اصلا خود پیامبر را هم قبول ندارید اما رویتان نمیشود جلوی متدینین بگویید. مثلا یک پستی را به شما داده اند مثلا در کرسی نظریه پردازی وزارت علوم هستید زشت است این حرف را بزنید چون اخراج میشوید.
طبیعت بی شعور به جای تسبیح
در غرب طبیعت شعور ندارد، هرکاری دلتان خواست با آن بکنید هیچ مشکلی ندارد، اما در فرهنگ دینی طبیعت شعور دارد. به قرآن مراجعه میکنید «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ». وقتی مورچهها میآیند در خانه آیت الله بهاءالدینی لانه میکنند میخواهند نفت بریزند بکشندشان، میگوید نه بگذارید من صحبت کنم (مثل وقتی که مذاکره میکنیم تا به نتیجه میرسیم) بالاخره با اینها صحبت میکند به نتیجه میرسد، میرود میگوید شما آمده اید خانه ما را اشغال کرده اید ما قبل از شما اینجا بودیم حق تقدم با ماست، ما با شما نمیتوانیم زندگی کنیم شما میروید در ماست ما دیگر نمیتوانیم بخوریم، شما را به جدم زهرا بروید و در این خانه شر درست نکنید. این تفکر را چقدر درس میدهند در فرهنگ امروز؟
پایان دین!!
عالم غرب با این مسیحیت مواجه شد و مسیحیت را زده بود، مانند یک بوکسور که دور افتخار میزند و داور میشمارد، مسیحیت را زده بود افتاده بود پایین، فاتح به جای اینکه بگوید «مسیحیت تمام شد» گفت «دین تمام شد!» اینجا یک مغالطه صورت گرفت آیا مسیحیت تمام شد یا دین تمام شد؟ به هر حال حقیقت امر این بود که نه دین در مسیحیت خلاصه میشود نه دوران دین گذشته کما اینکه دین اسلام حرفهایی برای گفتن داشت، تجربه تاریخی نشان داده بود اسلام نه در حیطه متن مشکل دارد نه در حیطه کارآمدی، تجربه نشان داده بود در قرن چهارم و پنجم میلادی تمام علوم در دست مسلمانها بوده است. ابن سینای ما که پزشک و فیلسوف و حکیم بود وقتی مشکل علمی پیدا میکرد میرفت دو رکعت نماز حاجت میخواند و مشکل علمیاش حل میشد. برعکس مسیحیت که نمیدانیم انجیل نوشته کیست، در حیطه متون ما میگوییم قرآن معجزه است، میگویند نیست میگوییم مثلش را بیاورید، هرکس گفت قرآن معجزه نیست بگویید یک آیه مثل آیه ۱۰۲ بقره برای من بیاورید. آیه هاروت و ماروت، علامه طباطبایی میگویند این آیه ۱۲۶۰۰۰۰ ترکیب مختلف دارد.
کسانی در مقابل قرآن زانو زده اند مثل علی بن ابی طالب علیه السلام که خطبه دارد سه صفحه که الف ندارد، خطبه دو صفحه ای دارد که نقطه ندارد، چنین شخصیت تاریخی در مقابل قرآن زانو میزند که بعضیها میمانند که علی خدا بود یا بشر، این علی در مقابل قرآن زانو میزند. شما مثل قرآن بیاورید قضیه را حل کنید، ما میگوییم رضازاده قوی ترین مرد جهان اگر شما ادعا دارید بیایید یک وزنه ۲۷۰ کیلویی بلند کنید ما استعفا میدهیم، از قوی ترین مرد جهان میافتد سخت نیست، ادبیات عرب هم نیاز نیست خوانده باشید اسلام در تجربه نشان داد کارآمد است از جزیره العرب شروع کرد که در زیر صفر بود، جزیره العرب سر اینکه شتر جاسم رفته بود در مزرعه قاسم ۲۰ سال با هم در جنگ بودند. مثلا نان درست کردن جزیره العرب که خیلی خوشمزه بود و مشتری داشت با هسته ی خرما درست میکردند، هسته خرما را میکوبیدند آسیاب میکردند بعد آب قاطی اش میکردند بعد چون خودش را نمیگرفت خانمها این موهای اضافی سرشان که شانه کرده بودند را میگذاشتند، نان را روی آن سوار میکردند بعد شما با یک روش خاصی باید این را میخوردید!! از چنین جایی شروع کرد و ظرف ۶۰ سال اندلس و افریقا مسلمان شده بودند.
انقلاب اسلامی ایران و احیای تفکر دینی
آقای دکتر ولایتی میگفت من رفته بودم آفریقا دیدم روز عاشورا عید دارند، لباس میپوشند و عید دیدنی میروند. پرسیدم گفتند خیلی سالها قبل بنی امیه اینجا حاکم بودند و این روز را عید اعلام کرده اند. یعنی مشکلی که در اسلام وجود داشت و بر دو حیطه متون و کارآمدی هم سایه افکنده بود فقدان رهبری کارآمد بود. تفاوتی که بین اسلام و مسیحیت وجود داشت اینکه مسیحیت هم در ثبوت و هم در اثبات مشکل داشت اما اسلام در اثبات مشکل داشت چون رهبر نداشت اما در ثبوت پتانسیل ارائه یک تفکر جدید را در مقابل تفکر غرب داشت. انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی این حلقه مفقوده را برطرف کرد. ما تجربه تاریخی داشتیم که تا قرن ۴ و ۵ هجری علوم دست ما بود و غربیها بی سواد بودند حالا ما بر اثر رهبری ناکارآمد و بی کفایت (چون اهل بیت را کنار گذاشته بودند) عقب رفتیم، تضعیف شدیم و فکر کردند مرده ایم در صورتی که در حالت کما بودیم اما از آن طرف مسیحیت مرده بود و غرب احساس کرد که شمارش معکوس را علیه دین شروع کرده، به شماره ۳، ۲، ۱ که رسید انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام شروع شد و آرام آرام تفکر جدیدی را به جهان عرضه کرد که در مقابل تفکر غربی بود. بنابراین تنها دشمن غرب امروز اسلام است نه مسیحیت، مسیحیت مرد و فاتحه اش خوانده شد.
رسیدیم به غرب که حرف اول را در جهان میزند، الآن تنها دشمن غرب اسلام ناب علوی است، تعجب نکنید چرا هندوستان کلاهک هسته ای دارد و پاکستان هم دارد، به عربستان هم بدهد مشکلی ندارد و فقط به ایران گیر میدهد حتی از غنی کردن اورانیوم ما میترسند، از گوسفند شبیه سازی شده ما اندازه پلنگ میترسند. امام وقتی انقلاب اسلامی را شروع کرد حرف تازه داشت، گفت شما چند قرن حرف زدید این بار نوبت ماست و امام نه بر اساس تفکر غرب که تفکر جدیدی ارائه کرد.
در حیطه الگوی زن، غرب الگو داشت نتیجه این شد که زنها رفتند روی جلد شامپو سر از حمام درآوردند یا روی جلد صابون سر از دستشویی. این شد تفکر غرب امروز. ۲۰۰ میلیون زن داریم که اسیر شبکه تجارت زنان هستند، دست به دست فروش میروند. اما امام از متون دینی ما استفاده کرد که الگوی حضرت زینب و حضرت زهرا (س) را در جامعه داشتیم.
من مقایسه ای کنم بین زنان فرانسه در انقلاب فرانسه و حرکت حضرت زهرا در داستان غصب ولایت؛ اینها را که مقایسه کنید میبینید که ما چه حرفی برای گفتن داریم. مینویسند زنان در انقلاب فرانسه به تقاضای نان راه افتادند. زمین گِلی بود، رفته بودند شاه را از بیرون بیاورند داخل و اگر بشود مقداری خشونت هم به خرج بدهند. به خاطر وضع درهم و بر هم تعدای مردها هم قاطی قضیه شدند و لباس زنانه پوشیدند. رفتند رسیدند به کاخ شاه. چون گل بود آمدند دامنها و و جورابهایشان را شستند و انداختند روی نردههای قصر، شروع کردند به فحش دادن، میخواستند ملکه را بکشند که نشد، چند تا نگهبان را کشتند و سرشان را سر نیزه کردند و با همین وضع شاه را بردند پاریس!
حال حضرت زهرا (س) را نگاه کنید که وقتی میخواست برود در مسجد خطبه بخواند روایت میگوید حضرت لباس پوشیدند، خمار را سر کردند و جلباب سر کردند به گونه ای که جلباب روی زمین کشیده میشد، زنان مدینه ایشان را احاطه کردند، مانند رسول خدا رفتند مسجد، وقتی هم مسجد رفتند پرده را بین زنها و مردها کشیدند و حضرت شروع کردند به خطبه خواندن به طوریکه کسی در مسجد نبود مگر اینکه گریه میکرد. این تفکر با آن دو تاست.
یک حرکت دیگر انقلاب اسلامی ایران کرد و آن اینکه عالم غیب را در جهان زنده کرد؛ مثلا در عملیات کربلای۵ شهید خرازی آمد برای بچهها صحبت کرد گفت این عملیات عملیات عقل نیست، عقل میگوید حمله نکنید، عشق میگوید حمله کنید، عاشقها بروند و عاقلها بمانند. در فتح خرمشهر ما میخواستیم به عراقیها حمله کنیم، عراقیها از سه محور به ما حمله کردند؛ یعنی فهمیده بودند ما میخواهیم عملیات کنیم و آخرش فرماندهان به این نتیجه رسیده بودند که محسن رضایی یا شهید صیاد بروند خدمت امام و ماجرا را تعریف کنند. یک خلبانF5 گفت من ظرف بیست دقیقه شما را میگذارم تهران، بالاخره محسن رضایی را سوار کردند، آمد خدمت امام، امام خمینی گفت حمله کنید. گفت آقا نیرو نداریم، تجهیزات نداریم، یک استخاره بفرمایید، امام گفت نیاز به استخاره نیست، من دارم میگویم حمله کنید، شما اگر میخواهی قرآن را باز کن که آقا محسن میگوید قرآن را که باز کردم این آیه آمد «اذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً» ما در شرایطی حمله کردیم که شرایط نظامی می گفت نه، امام میگفت بله و حمله کردیم و خرمشهر آزاد شد و بعد هم یک جمله کوتاه امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد.
این تفکر در تفکر امروز نمیگنجد، این را میخواهید چه کنید؟ بنابریان ما ادبیاتمان را ادبیات دیگری ارائه کردیم، حرفهای جدیدی زدیم، این آسیب شناسی به عهده شما و متفکرین و نخبگان دانشگاه
در دورانی که فاصله افتاده بین شوکت اسلامی تا زمان کنونی نفوذ فرهنگ غرب در تاروپود فرهنگ ما قابل انکار نیست؛ یعنی ما دو رگه ایم، همه ما متدینین دو رگه ایم، یک مقدار غربی هستیم یک مقدار هم مسلمانیم. خودمان هم نمیدانیم چه کاره ایم، لذا باید با تکیه بر متون اسلامی و پتانسیل تفکر شیعه استعداد ایرانی ضمن آزاد شدن از فکر الحادی به سوی جامعه آرمانی حرکت کنیم.
من میخواستم درد را احساس کنید که IQ را به جای تقوا ننشانید:
سینه مالامال درد است؛ ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد… خدا را، همدمی:
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
این حرف اساسی ماست:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
(و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین)
برخی از منابع جهت مطالعه بیشتر
– فصلنامه هفت آسمان.
– مجموعه کتب تاریخ جهان.
– سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی (ره)
– نقد تفکر فلسفی غرب. اتین ژیلسون.ترجمه احمد احمدی
– زوال دوران کودکی. نیل پستمن
– تاریخ فلسفه غرب. کاپلستون
– تفسیر المیزان علامه سید محمدحسین طباطبایی
– تاریخ امپراطوری عثمانی
– بررسی تطبیقی آرامش روانی در قرآن و روانشناسی. مهرداد ویس کرمی(در دست چاپ)
مشکل ما این است که وقتی زرسالاران جهان امروز ، در اخرین مراحل تکمیل نظم نوین جهانی خودشان هستند ما قیام کرده ایم و در مقابلشان ایستاده ایم ، در صورتی که این حرکت باید بین 100 تا 200 سال پیش اغاز میشد