به گزارش خبرنگار ندای اصفهان، متن زیر پیاده سازی شده منبر دهه اول محرم ۱۴۰۲ آیت الله احمد کلباسی اشتری است که با موضوع «گفتگو در خانواده» در مسجد رکن الملک اصفهان ایراد شده است و به مخاطبین عزیز تقدیم می شود.
مدت زمان سخنرانی: ۴۷ دقیقه
برای دریافت سخنرانی شبهای دیگر اینجا را کلیک کنید.
***
شب نهم
بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمدلله ربّ العالمین بارئ الخلائق اجمعین باعث الانبیاء و المرسلین و الصلاه و السلام علی بشیر النذیر و سراج المنیر سیدنا احمد و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد، صلی الله علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین
هدیه کنید به پیشگاه بقیه الله الاعظم امام زمان روحی له الفداء و صلوات دیگری بفرستیم.
عمر بن سعد؛ فرزند صحابی پیامبر (ص)
در تاریخ عاشورا بعضی سرکردگانی با امام حسین(ع) درافتادند که این ها نسبت به امام حسین علیه السلام ناشناس نبودند. عمرسعد پسر سعدوقاص است. سعد وقاص از صحابه خاص پیغمبر است. یعنی سابقه ی طولانی در مسلمانی دارد، در بسیاری از جنگ ها حضور داشته، خودش می گوید من چندین جا نسبت به علی بن ابیطالب غبطه خوردم و دلم می خواست این فضائلی که پیامبر برای علی ذکر فرمود، برای من می بود.
به هرحال، یک جایی امیرالمومنین(ع) به حکومت رسید. بعد از بیست و پنج سال کناره گیری از حکومت، یا بگوییم کنار زدن امیرالمومنین. وقتی حضرت به حکومت رسید، همه ی مردم می گفتند یا سیدی یا علی، آقا ما تو را می خواهیم. ده نفر در مدینه با علی بن ابیطالب بیعت نکردند. حضرت فرمود کاری با آن ها نداشته باشید، نمی خواهند بیعت کنند. فقط به آن ها فرمود علیه حکومت من خیانت نکنید. بیعت نمی خواهید بکنید، نکنید. یکی از این ده نفر، سعد وقاص بود. پسر این آقا، عمر سعد است. این عمر سعد، کوچک تر از امام حسین(ع) است ولی در مدینه بزرگ شده. خاندان پیغمبر را می شناخته. امیرالمومنین، بچه های امیرالمومنین، حتی گفته اند گاهی با امام حسین با هم بزرگ شدند، حالا با چهار پنج سال مثلا تفاوت سنی. ولی این آقا به خاطر استانداری ری، باخت. چه را باخت؟ دینش را باخت، هویتش را باخت، یک لعن ابدی برای خودش خرید و شد عمر سعد. و آن همه جنایت برای او در تاریخ ثبت شد.
ما اول صحبت در این شب ها، یک نفر از این هایی که با جنایت و خیانت باختند و سوخته شدند، گاهی سرگذشت شان را گفتیم. حتی امام حسین روز هفتم محرم یا ششم محرم، فرمودند من می خواهم با عمر سعد رو در رو، خودم صحبت کنم. خصوصی حرف بزنم. و آن خصوصی حرف زدن منجر شد که یک خیمه زدند بین دو لشکر، یک طرف عمر سعد نشست، یک طرف امام حسین(ع). دست راست امام حسین، قمر بنی هاشم نشست، دست راست عمر سعد، شمر نشست. دست چپ امام حسین(ع)، آقا علی اکبر نشست، دست چپ عمر سعد، حفص پسر عمر سعد نشست.
حرفها به نتیجه نرسید. البته امام اینطوری شروع کردند که عمر سعد، تو چرا؟ تو که ما را می شناسی. تو شدی سردسته ی قاتلین ما و مخالفین و معاندین ما؟ تو چرا؟ یعنی تو که اینقدر سابقه در مدینه داشته ای. اگر یک نفر نمی شناخت، گبر بود، خب، عادی بود. تو چرا؟
وجود رویش ها و ریزش ها در مسیر دینداری
به هرحال، شاهدم این است، برادران، خواهران، عاقبت بخیری برای من و شما تضمین نشده. تا این لحظه، شب عاشورا، این لیاقت بوده که یک عده ای زیر چتر و پرچم سیدالشهداء بیایند، از پیر و جوان و کوچک و بزرگ و زن و مرد. اما ممکن است سال دیگر یک عده ای دعوت نشوند. و یک عده ی دیگری دعوت بشوند. تفکر دینی رویش دارد، ریزش هم دارد. در نیجریه ای که امروز کودتا شد، آقای زکزاکی، بیست و دو میلیون شیعه درست کرده، البته جمعیت کشور دویست و بیست میلیون است در نیجریه، این ها بیست و دو میلیون، حالا هم اقلیت هستند. یک دهم جامعه اند. هرسال عاشورا می آیند بیرون، فرقه های ضاله و معاند و به قول معروف جنایتکار و قاتل، یک عده اینها را می زنند می کشند، این ها باز هم عاشورای بعدی می آیند بیرون و با امام حسین(ع) اند. این ها رویش ها هستند. چه بسا سابقه ی پدر و مادرها و اجداد این ها هیچکدامشان مسلمان نبودند یا اگر بودند ولایت اهل بیت نداشتند. ولی رویش ایجاد شده.
یک عده هم سالها بودند با امام حسین، اما حالا ریخته شدند. جدا شدند. به چه حسابی؟ آغشته شدن به گناهان و رذالت های اخلاقی و جنایت و قتل و غارت و ظلم. قتل که می گوییم همه اش هم کشتن عادی نیست. بعضی وقت ها آدم اشخاصی را از نظر هویت می کشد. یک توئیت می زند، یک پیامک در شبکه های مجازی یا کلیپ منتشر می کند، فکر یک عده را می کشد. دین شان را می کشد. قتل فقط این نیست که شمشیر را بزنند شاهرگ آدم را قطع کنند. یک عده اینطور می کشند. الآن زمانِ این کشتارها هست. البته قبلا هم بوده، حالا بیشتر شده.
لذا دقت کنید برادران، خواهران، بازار گناه و جنایت داغ است. هدایت و استقامت هم در کنارش موجود است. من و شما اهل کدام طایفه ایم؟ گاهی ما به عاشورا، به چشم یک مراسم سنتی نگاه می کنیم. رفتیم یک سینه زدیم، یک زنجیری زدیم، یک گریه ای کردیم، یک روضه ای یک آخوندی یک مداحی خواند، چند قطره اشکی آمد، تمام شد. این را ما می گوییم سنتی. اما فردای عاشورا همان، همان است. یعنی هیچ تغییری، هیچ رویشی، هیچ هدایتی برای ما اتفاق نیافتاده.
فرانسه یکی از مستعمراتش الجزایر بود که یک شب گفتم، چندین میلیون نفر را کشت، تا این کشور به استقلال رسید. الان در یکی از موزه های فرانسه، هجده هزار جمجمه ی انسان نگهداری می شود، که این هجده هزار، سرهای بریده ی الجزایری هاست، که به عنوان یادگاری در موزه فرانسه نگهداری می شود که سمبل جنایت فرانسوی ها علیه ملت مسلمان الجزایر است. این ها که مهد آزادی اند، مهد تمدن اند، ادعا می کنند. این ها این هستند.
بعد همین ها فرض کنید رئیس جمهور فرانسه بلند شود بیاید در الجزایر، برای کشته شده های الجزایر در آن انقلاب الجزایر و خیانت های فرانسه، مثلا می رود در مقبره ی آن کشته شده ها، حالا شهدا بگوییم یا کشته ها بگوییم، یک دقیقه سکوت می کند. به چه دردی می خورد؟ یعنی رسم و رسوم برگزار می کنند، اما می آیند بگویند ما در الجزایر این همه جنایت کردیم؟ بنی امیه آمدند بگویند که ما در عاشورا، این همه جنایت کردیم؟ نه. بر این جنایتشان اصرار کردند. نه یک روز و دو روز، بنی امیه هشتاد و چندسال سرکار بودند. در این هشتاد سال بعد از عاشورا، نیامدند بگویند ما اشتباه کردیم و این جنایتی که از ما سرزد نباید می کردیم.
گفتمان بی ارزش در مقابل گفتمان حکیمانه
ما آمدیم یک بحثی ابداع کردیم یا راه انداختیم که ما باید در جامعه مان، به جای اینکه فقط ذهن مان و فکرمان، همه از القائات اینترنت و موبایل پرشود، باید ذهن ما و فکر ما، برگردد به گفتمان حکیمانه. ما یک گفتمان داریم به هیچ دردی نمی خورد. جفنگ است. یک گفتمان هم داریم، گفتمانی است که عبرت است، درس است، هدایت در آن هست. از گفتمان بی حساب و بی ارزش، در یک حدیثی، پیغمبر مردم را برحذر داشتند، فرمودند: چهارتا چیز قلب تان را می میراند؛
یکی از آن چیزهایی که پیغمبر فرمودند قلبتان را می میراند، فرمودند: «و مجالسه الموتی». «اربعٌ یمتن القلب» سومی یا چهارمی فرمودند «و مجالسه الموتی». چهار تا چیز قلب تان را می میراند، یکی اش همنشینی با مرده هاست. یکی از پای منبر پیغمبر گفت یا رسول الله، هم نشینی با مرده ها چیست که قلب و دل آدم را می میراند؟ پیغمبر فرمودند «تقول و یقول و لا یُرجع الی خیر –یا – ولا یَرجع الی خیر – هردو درست است-»؛ تو می گویی، تقول و یقول، آن هم می گوید، اما در این گفتمان، در این حرف زدن، هیچ خیری نیست، هیچ برکتی نیست.
یک ساعت، دو ساعت با هم حرف زدید اما این حرف زدنتان خیر و برکت ندارد. هدایتی ندارد، رشدی ندارد. علمی افزوده نشده. یا غیبت است یا تهمت است یا حرف های بیهوده است، به درد نخور است، بی محتواست. ما آمدیم گفتیم در مقابل این سبک صحبت کردن، ما یک گفتمان حکیمانه هم داریم. گفتمان حکیمانه این است که آدم با خانمش، خانم و آقا، زن و شوهر، والدین و فرزند که فاصله هایشان خیلی زیاد شده، به خاطر اینکه پدر مادرها برای نسل قبل اند، آنقدرها در گوشی موبایل غرق نیستند، اکثریت شان. جوان ها غرق اند. پدر مادرها هم الان وقتی می بینند بچه حرف می زند، می خواهد انرژی اش را تخلیه کند، می خواهند به قول ما از شرّش راحت شوند که ما این را خیر می بینیم، گوشی را می دهد می گوید بازی کن با این، حال ندارم حرف بزنم.
نظام آموزش پرورش مان هم که دو سال به عنوان کرونا، بچه ها را برد در گوشی های موبایل و اینترنت، و این کار را تثبیت و رسمی کرد. حالا این ها همه ترفند دشمن بود به نظر ما. بنده در همین دوران کرونا، چند تا کشور رفتم، اینقدری که اینجا بگیر و ببند بود، در دولت گذشته، آنجاها نبود. عراقی ها اربعین را برگزار می کردند، عاشورایشان را برگزار می کردند، اینجا روضه های امام حسین(ع) تعطیل. اربعین تعطیل. دیگر برو تا آخر.
به هرحال، ما گفتیم اگر گفتمان همراه با محبت، همراه با دادن شخصیت، همراه با دیدن تفاوت فرهنگ ها، بالاخره من در یک فرهنگی بزرگ شده ام، دوست من در یک فرهنگ دیگر بزرگ شده، همسر در یک خانواده بزرگ شده، این خانم در یک خانواده ی دیگر بزرگ شده، اما اگر این فرهنگ گفتمان احیاء شود، برکتش این می شود که بسیاری از فاصله هایی که جامعه از هم گرفتند، و تمام فکر و ذکرشان و ذهن شان متمرکز در گوشی های تلفن همراه شده، دارند مطالب شان را از اینترنت و شبکه های مجازی و ماهواره ای می گیرند، این ها شروع می شود دوباره فکرها به هم نزدیک بشود.
برای این مطلب گفتیم گاهی گفتمان بیهوده هست، گاهی هم گفتمان به درد بخور است. ما دنبال احیاء گفتمان به درد بخور هستیم.
هویت گفتمان دینی و ضد دینی
در نماز می گوییم: اهدنا الصراط المستقیم. خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن. دنباله اش چیست؟ صراط الذین انعمت علیهم. راه کسانی که نعمت دادی به آنان. اگر این نعمت، نعمت خورد و خوراک باشد، به مومنین خدا خورد و خوراک داده، به کافرین هم داده. اگر این انعمت علیهم، نعمتی که داده، فرض بفرمایید خانه و ماشین و سرمایه ها و کارخانه ها و این ها باشد، به متدیّنین گاهی این ها را داده، به غیر متدینین هم داده. پس انعمت علیهم این نیست. خوراک و پوشاک و لباس و ماشین و خانه و کارخانه و طلا و این ها نیست.
انعمت علیهم چیست؟ انعمت علیهم، راه هدایت است. راه ایمان است. «غیر المغضوب علیهم»، خدایا راه آن هایی که نعمت هدایت بهشان دادی، که در روایات متعددی داریم اهدنا الصراط المستقیم، صراط مستقیم راه امیرالمومنین علیه السلام است. صراط الذین انعمت علیهم یعنی آنهایی که نعمت ولایت بهشان دادی، غیر المغضوب علیهم، غیر آن هایی که غضب شد بر ایشان. آنهایی که غضب شد بر آنها، نعمت ولایت را نگرفتند. «ولاالضالین»، و نه راه گمراهان، آن را هم من نمی خواهم. مغضوب علیهم را نمی خواهم، ضالین را هم نمی خواهم.
در این نعمت ولایت چیست؟ ولایت امیرالمومنین که شخص نیست، ولایت پیغمبر است، ولایت امیرالمومنین است، ولایت امام حسن است، ولایت امام حسین است، تا آخر. که حالا شما آمدید برای ولایت امام حسین. اگر امام حسین(ع) یک فرد عادی بود کشته شده بود، این همه عقبه داشت؟ هدایت یک ملت جهان را، نه فقط همان زمان را، آن هدایت را گرفتند. چه کسی گرفت؟ بی دین هایی زیر چتر عمرسعد و ابن زیاد و یزید و بنی امیه. لذا وقتی ما می گوییم و لعن الله بنی امیه قاطبه، لعن ما بر بنی امیه همگی، یکی ممکن است بگوید آقا بنی امیه که سقوط کردند، تمام شدند، سرنگون شدند. می خواهیم ببینیم منظور از لعن بر بنی امیه، قاطبه، برای فقط یک خانواده ای است که نسب شان به امیه می رسیده؟ یا نه، لعن بر بنی امیه یعنی لعن بر همه ی کسانی که منش بنی امیه را در طول تاریخ دارند.
حالا آن منش بنی امیه می خواهد در قالب صدام ظهور کند، می خواهد در قالب آل سعود ظهور کند، می خواهد در قالب داعش ظهور کند، می خواهد در قالب آمریکایی ها و اروپایی ها ظهور کند. هر جنایتکار تاریخ، که هدایت مردم را بدزدد، مغضوب علیهم شود، ضالین بشود، همه ی اینها هست. این نگاه وقتی آمد، گفتمان هویت پیدا می کند. هویت که پیدا کرد، هویت هم می دهد.
گفتمان برای انسان سازی
آدم با فرزندش صحبت کند، تواضع هم بکند. با آن حرف هایی که هشت شب زدم، خودش را نگیرد، تحقیر هم نکند، انتقاد هم شنید عصبانی نشود، خب این گفتمان می تواند فرهنگ منتقل کند. این گفتمان می تواند آدم ساز باشد. ما الان یک مشکلی که در جامعه مان داریم این است که برای آدم سازی، کم خرج می شود. یک کارخانه می زنند مثلا فرض بفرمایید فلان تولید را می برد بالا، امروز در اخبار می گفت که مثلا کابل هایی تولید کرده اند که هشت هزار درجه ی گرما، به آن می دهی نمی سوزد. خیلی خوب است. تمدن است، صنعت است. اما ما در بین خودمان، همه مان فرزند داریم، یا پسرِ خواهر و پسرِ برادر و دخترِ خواهر و دخترِ برادر داریم، یا نه دوستانی داریم، نسل نو داریم، انسان های همسن داریم، در هر مقطعی، چه مقدار با گفتمان فکر انسان سازی هستیم؟
وقتی می گوید امر به معروف و نهی از منکر، یعنی اینکه ما بگوییم آقا فلان خلاف را انجام نده، انتظار هم داریم او بگوید چشم، او هم نمی گوید، پس تاثیری ندارد، خداحافظ شما. یا فلان ثواب را انجام بده، فلان کار خیر را انجام بده، نمازت را اول وقت بخوان، انتظار داریم او هم بگوید چشم، او هم نمی گوید چشم، خب تاثیر نداشت، خداحافظ شما. ما آمدیم یک ریشه عقب تر، گفتیم صحبتی که داریم این است که ما اگر فکرمان، فکر انسان سازی باشد، فکرمان هویت بخشی به دیگران باشد، با همه ی مردم، با همه ی تفکرات، رفیق می شویم. در رفاقت، صمیمت ها بار می دهد.
البته بعضی ها در این رفاقت ها خودشان کم می آورند و دچار افت می شوند. یعنی تحت تاثیر القائات منفی قرار می گیرند، این گفتمان دیگر آن گفتمان هدایتگرانه نیست. اما اگر آدم از قبل بداند، حواسش باشد، حالا مثلا فرض بفرمایید یک دخترخانمی، چادرش را گذاشت کنار یا نه اصل حجابش را گذاشت کنار -ما نمی گوییم این منکر نیست اگر کسی حجابش را کنار گذاشت ولی- حالا با او قطع رابطه کنیم و مثلا فرض بفرمایید کلا با او کات کنیم، چه کسی او را جذب می کند؟ دشمن او را جذب می کند. اگر هم آمدیم گفتیم خب هیچطور نیست، تمام روند زندگی همانی بوده که هست، ما هم هیچ اشکالی به تو نداریم، این هم که بی تفاوتی در امر دین می شود.
اما گفتمان هدایتگرانه، گفتمان دینی، ارتباط با کارشناس دینی، سبب می شود که آدم رابطه را قطع نکند، کات نکند، ولی از آنطرف تلاشش را بکند برای هدایت این جوان. پای درد دل های او بنشیند. حرف او را گوش بدهد. بعد هم حرف خودش را با متانت به او بزند. ببینید چه اتفاقی می افتد. تمام تلاش دشمن این است که فاصله ی بین نسل موجود و نسل جدید را، این ارتباط این ها را قطع کند. اگر این اتفاق افتاد، نسل آینده دیگر برای ما نیست. نیروی دشمن است. حالا اینکه می گویم لازم نیست همیشه صد درصدی باشد، اگر پنجاه درصد هم باشد، خسارت است و خسارتش خیلی سنگین است. لازمه ی آن، گفتمان با محبت، با عواطف، گرم گرفتن، صمیمی شدن، صحبت های عقلانی و متکی به علم گفتن است.
حالا یک بخشی از مردم نمی توانند به این میزان ورود پیدا کنند، گاهی پای کارشناسان دینی را به میان بکشند. گاهی یک پدر، یک مادر، یک جوان، ارتباط بگیرد. به هرحال این ها اگر اتفاق افتاد نتیجه می دهد. مطمئن باشید. ما نیامدیم که تبر را برداریم، ریشه ی جامعه ی خودمان را بزنیم.
تاثیر نگاه مثبت نگر
یک کسی از اصحاب پیغمبر مریض شده بود؛ پیغمبر رفتند عیادت او، فرمودند که چه شد مریض شدی؟ حالش سخت بود. حالا درست است مقدرات الهی است ولی خب پرسیدند. عوامل ظاهری هم گاهی داریم. گفت یا رسول الله، من دعا کردم خدایا اگر قرار است در قیامت عذاب شوم، خدایا در دنیا من را به بیماری سختی دچار کن تا کار عذاب من به قیامت منجر نشود. پیغمبر فرمودند: اشتباه کردی. گفت چرا؟ -ببینید حرف به ظاهر خوشگل است-، پیغمبر فرمودند اشتباه کردی. بگو ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنه و فی الاخره حسنه. خدایی که قادر متعال است می تواند در دنیا زندگی تو را حسنه قرار بدهد، آخرتت را هم حسنه قرار بدهد. همین جا به تو برکت بدهد، عذاب آخرتت را هم حذف کند. چرا می گویی اگر بناست من عذاب آخرت دچار بشوم، اینجا من را مریض کن و گرفتار کن و دچارم کن؟ بگو خدایا عذاب آخرت را از من بردار. خطاهایی کردم، گناهانی کردم، با توبه، آن را بردار.
نگاه را ببینید چه تفاوت دارد. حدیث هم هست، برای من نیست. مثبت نگری در جامعه خیلی مهم است. و منفی نگری در جامعه، خیلی مخرب است. اگر من نسبت به یک جوان، مخرب باشم، فکرم خراب باشد، منفی باشد، اگر فکرم منفی باشد، جز تخریب چه نتیجه ای دارد؟ می گویم تو هم که آدم نشدی، آن هم می گوید مثلا تو هم که هیچوقت من را درک نکردی. اما اگر ما آمدیم از درب رفاقت وارد شدیم، گفتمان حکیمانه راه انداختیم، این فاصله های سنی کم می شود. هم پیرمردها و پیرزن ها جوان می شوند، هم جوان ها پخته و عاقل می شوند. بارها ما گفتیم یک بچه می آید در مسجد یک خطایی می کند، فوری او را به باد نفرین و ناسزا نگیر.
یک آیه هست می خواهم برایتان بخوانم، دو تا نکته از این آیه برایتان بگویم، به دنبال آن حرف پیغمبر که فرمودند بگو ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار، آیه ۱۴۸ سوره آل عمران را برایتان می خوانم، و بعد یک نتیجه گیری بکنم، بحث امشب همین مقدار کافی باشد.
«اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم، وَ مَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ، فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَ حُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَهِ ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
ببینید خدا می فرماید: «و ما کان قولهم»، -ما داریم چه حرفی می زنیم؟ گفتار حکیمانه- و ما کان قولهم، قول اهل ایمان، خوبان، نیکان، مقربین، چیزی نبود جز…، الّا ان قالوا ربّنا اغفر لنا ذنوبنا، خدایا گناهان ما را بیامرز، و اسرافنا فی امرنا، اسراف در دین ما را هم بیامرز، می خواهیم پاکسازی کنیم. گاهی می روی پیش طبیب، طبیب می گوید قبل از اینکه داروی اصلی را به تو بدهم، باید یک دوره پاکسازی شوی، بعد از پاکسازی، دارو به درد تو می خورد، والا این دارو اثر ندارد.
«و ثبّت اقدامنا»، خدایا قدم ما را دین مان، در آن هدایت، در آن صراط مستقیمی که اولِ صحبت گفتم، قدم هایمان را محکم، ثابت قرار بده، «و انصرنا علی القوم الکافرین»، ما را بر قوم کافر نصرت و یاری بده. یعنی در جنگ با کافرین، که این جنگ، هم جنگ نظامی است، هم جنگ اعتقادی است، جنگ گفتمانی است، ما را غلبه بده. «فآتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره»، حالا که این ها درخواست شان این شد که ثبّت اقدامنا، قدم ما را ثابت کن، خدا به آنها پاداش می دهد.
آثار ثبات قدم در گفتمان هدایتگرانه
اگر سردار سلیمانی ثبات قدم نداشت، می شد ریشه ی داعش را کند؟ با آن همه عقبه ای که برایشان درست کرده بودند. مجروحین شان را می بردند اسرائیل مداوا می کردند. در محاصره واقع می شدند، هواپیماهای آمریکایی برایشان مواد غذایی و سلاح می ریختند. اردغان ترکیه، چه کمک هایی به این داعشی ها کرد. همه ی این اتفاقات افتاد، ولی خدا می فرماید که وقتی این ها ثبات قدم پیدا کردند، ایستادند در راه هدایت شان، و پیروزی خودشان را بر دشمن خواستند، «فاتاهم الله ثواب الدنیا»، خدا هم ثواب دنیا به آن ها داد، و «حسن ثواب الاخره»، ثواب آخرت را حَسَنش را به آنها داد، نیکش را به آنها داد، بهترینش را به آنها داد، «و الله یحبّ المحسنین»، خدا با آنها رفیق شد.
«یحبّ»، دوستی است. خدا محبتش را نسبت به نیکوکاران و محسنین ارزانی داشت. اگر ما برادران، خواهران، بزرگواران، پای دینمان بمانیم، دشمن را می توانیم در خانه های خودمان مهار کنیم. دشمن نفوذ کرده در خانه هایمان، به وسیله ی شبکه های مجازی و ماهواره ای، گاهی جوانان خودمان، مغلوب و شکست خورده ی دشمن شدند. نه می شود بگویی پاره تنت را تکه تکه اش کن، بیانداز دور، یا بیا صرف نظر کن که بشود مهره دشمن، اما می توانی برای هدایتش خرج کنی. خرج هم همیشه مالی و پولی نیست؛ وقت بگذاری، رفیق شوی، گفتمان حکیمانه راه بیاندازی.
چرا باید ما این همه پرونده ی طلاق و شکایت و شکایت کشی در دادگاه ها برای زن و شوهرها داشته باشیم؟ چرا؟ چون گفتمان نیست. چرا باید این همه دعواهای شریکی، در ارث و میراث خواهر و برادری، یا شراکت دو نفر در مثلا یک مغازه، یک کارخانه داشته باشیم؟ چون گفتمان منصفانه، حکیمانه نیست.
مقدمه ای برای ذکر مصیبت…
امام حسین(ع) با همین عمر سعد گفتمان حکیمانه را راه انداخت، نتیجه نگرفت. فرمود عمر سعد تو که ما را می شناسی، تو چرا؟ تو بیا طرف من، من را یاری کن، من وعده ی بهشت به تو می دهم. گفت ابن زیاد، خانه ام را خراب می کند در کوفه. فرمودند من برایت خانه می سازم. قصر بهشتی برایت درست می کنم. گفت زن و بچه ام را دستگیر می کند. فرمود تامین امنیت زن و بچه تو با من. اگر عمر سعد حاضر می شد بیاید طرف امام، سی هزار لشکر زیر چترش بودند، بیست هزار این لشکر نمی آمدند طرف امام؟ ورق برنمی گشت؟ این یک احتمال است. یک احتمال هم این است که خودش تنهایی مثل حرّ ریاحی می آمد. آن طوری هم بیاید سعادتش تامین می شود. سعادت آخرتی اش.
دوباره بهانه آورد گفت مزارع من را مصادره می کند، باغات من را می گیرد. امام فرمود من باغات به تو می دهم، مزارع به تو می دهم. بیا طرف من. حرف های مفصلی زدند، در تاریخ و مقتل هست، ولی آن وقتی که قلب مُهر خورده، اثر نمی کند. همه را بهانه آورد، رد کرد. جمله ی آخر امام فرمود امیدوارم از گندم ری نخوری. این می خواست برود عمارت ری، استانداری ری را بگیرد، بعد آنجا علی القاعده از نان گندم آنجا باید مصرف می کرد. امام فرمود امیدوارم گندم ری را نخوری. گفت گندم ری نخورم، نان جو ری می خورم.
کار نداریم، جلسه متلاشی شد و به هم خورد و رفتند، از بین رفت. آقای عمر سعد باخت و سوخت. بعدها حسرت می خورد. اما روز عاشورا یک جایی رسید، دستور داد گفت از همه طرف بر حسین(ع) حمله کنید. امام جنگ تن به تن خواسته بود. در جنگ تن به تن، دیدند هرکس می آید جلوی امام، فایده ندارد، کشته می شود. جنگ چند نفری، ده نفری ریختند دور امام، بازهم فایده نداشت. اما یک جایی فرمان داد گفت نسل عرب دارد قطع می شود، از همه طرف به حسین حمله کنید… (شروع روضه)
انتهای پیام/