پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲
اخبار اصفهان
سرتیتر اخبار
سرویس: سیاسی
چاپ خبر
07:07 - 1400/10/05

بازنشر گفتگو با حجت‌الاسلام‌ سيد ابوالقاسم موسوی زاده

نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

استاد پرورش وقتی می‌خواستند کسی را مدیرکل کنند به او می‌گفتند که حواست باشد عادت به این پست نکنی و حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) مي‌خواندند که می‌فرمایند شما را به پست و سمت‌ها آلوده می‌کنند و معتاد می‌شوید و گرفتار می‌شوید مانند کودکی که به او پستانک می‌دهند و فريب مي‌خورد. بچه از اين پستانک چيزي ارتزاق نمي‌کند اما اگر این را از دست این بچه بگیری جیغ می‌زند

ندای اصفهان– علیرضا رضایی و هادی اسفندیاری؛

مردان خدا یاد و نامشان هم دل انسان را جلا می‌دهد؛ مردانی از جنس اخلاص در راه مبارزه و مسئولیت. انقلاب اسلامی در عمر خود مردانی از این قبیل را به خود کم ندیده است اگرچه در این ایام در صحنه سیاسی کشور چنین مسئولان مردم‌داری کمتر به چشم می‌آیند.

گفت‌وشنود درباره مردی که سال‌های مبارزه علیه رژیم ستمشاهی را در راه خدا صرف کرد و در جای‌جای این کشور جوانان را به پای انقلاب کشانید و در سال‌های پس از آن با همان نگاه الهی مسئولیت‌های متعددی را عهده‌دار شد؛ سهل و ممتنع می‌نماید؛ کسی مقام معظم رهبری او را «یاور صدیق انقلاب» نامیدند.

نام استاد سید علی‌اکبر پرورش در آسمان پرستاره انقلاب به روشنی می‌درخشد؛ شخصیتی که می‌تواند الگوی بسیار پرجاذبه و مطلوبی برای مدیران جوان این مرز و بوم و رجال سیاسی این روزها شود. کسی که رهبری انقلاب ایشان را «چهره‌ محترم و اثرگذاری» دانستند «که بخش اعظم عمر با برکت خود را در خدمت اسلام و ارزش‌های متعالی دین گذرانید،‌ و لهجه‌ صادق و دل با اخلاص و خُلق نیک را به ترویج و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی گماشت».

گفتن از مرحوم پرورش بسیار سخت است چرا که شنونده را به اعجاب می‌رساند. به ویژه اگر این گفته‌ها از زبان شاگردی باشد که به قول خود در استاد ذوب شده است.

حجت‌الاسلام سید ابوالقاسم موسوی زاده از جمله شاگردان نزدیک به مرحوم سید علی‌اکبر پرورش بود که قریب به چهل سال افتخار همراهی با استاد خود را داشته است. آنقدر این گفتگو فراز و نشیب داشت که گاهی که به خودمان می‌آمدیم می‌دیدم که اشک در چشمان گوینده و شنونده حلقه زده و گاهی روایت ناگفته‌ای از استاد خنده را بر لب همه می‌آورد.

به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم سید علی اکبر پرورش، حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید ابوالقاسم موسوی‌زاده در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به زندگی و زمانه استاد پرورش مبارز انقلابی، وزیر آموزش و پرورش و نائب رئیس مجلس شورای اسلامی در دهه شصت پرداخته است.

متن این گفتگو را در ادامه می خوانید.

***

آغاز آشنایی شما با مرحوم پرورش به چه شکل بود؟ کمی درباره این سابقه آشنایی بگویید.

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: آشنایی ما با مرحوم پرورش از زمان تحصیلمان در دوران دبیرستان بود. در سال ۱۳۵۰ در دبیرستان نمونه اصفهان استاد پرورش معلم ادبیات ما بود. ایشان روش و طرز برخوردشان با بقیه معلمان فرق می‌کرد؛ مثلاً هم بحث درس و هم بحث خارج از درس را داشتند. گاهی بچه‌ها شوخی می‌کردند مثلاً به یک نفر می‌خندیدند، استاد می‌گفت «بچه‌ها به هم نخندید، با هم بخندید» بعد یک جمله طنز می‌گفتند و همه می‌خندیدند.

ما از آنجا به ایشان علاقمند شدیم و به نوعی خاطرخواه ایشان شدیم. افراد دیگری بودند که از شاگردهای مرحوم استاد بودند ما با این‌ها هم ارتباط برقرار کردیم و این رابطه بیشتر شد.

نقش سید علی‌اکبر پرورش در تربیت مبارزان انقلابی در اصفهان/ نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

چند سال شاگردشان بودید؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: دو سال دبیر ما بودند و بعد من از آن دبیرستان رفتم و ایشان هم ظاهراً مدتی بعد از آنجا رفتند. من به دبیرستان ابن‌سینا رفتم، بعد ایشان در دبیرستان حکیم سنایی که یک مدرسه ملی بود تدریس داشتند.

*** استاد پرورش محور مبارزان انقلابی در اصفهان ***

روزهای چهارشنبه درس تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه و معارف اسلامی داشتند. وقتی که مدارس تعطیل می‌شد بچه‌هایی که ایشان را می‌شناختند به آنجا می‌آمدند و یک سالن بزرگ پر می‌شد. خیلی از دوستانی که آن موقع در کلاس‌ها و جلسات مرحوم استاد پرورش بودند الان از مسئولین نظام هستند. مثلا سردار صفوی، سردار شمشیری، سردار حجازی و سردار اشتری… طلبه هم زیاد داشتند.

لذا اصلاً محور جلسات انقلابی اصفهان از کلاس‌ها و سخنرانی‌های استاد پرورش بود. یک وقتی من به حجت‌الاسلام حجازی گفتم که آقای پرورش یک حقی به گردن جوان‌های اصفهان دارد. ایشان گفتند نه، ایشان حق به گردن همه‌ جوان‌های کشور دارند، چون قبل از انقلاب شهرهای مختلفی می‌رفتند. واقعاً ایشان فعال بود و هر جا می‌رفت افراد جذب ایشان می‌شدند.

جلساتی که می‌رفتید فقط مباحث معرفتی یا حلقه‌های معرفتی و دینی بود یا به بحث سیاسی هم پیوند می‌خورد و نمود بیرونی داشت؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: بله آن موقع که بیشتر بحث معنویات و این‌ها بود اما کم‌کم که ادامه پیدا کرد تقریباً شاگردهای استاد محور انقلاب بودند و هرکدام برای خودشان یک برنامه‌ای داشتند و همینطور که اسم بردم در حوزه و دانشگاه هم به همین شکل بود.

سال‌های ۵۶ و ۵۷ دیگر بحث سیاسی بود، ساواک می‌ریخت و می‌گرفت و مراقب بود در جلسه چه کسانی شرکت می‌کنند تا آن‌ها را شناسایی کند و بگیرد و زندان بیندازد.

قبل از انقلاب من قم بودم. بعد که کلاس‌های قم تعطیل شد به اصفهان رفتم و با حاج‌آقا و دوستانی دیگر مثل مرحوم کلباسی که ایشان هم از روحانیون و شاگردهای حاج‌آقا بودند مرتبط بودیم. اعلامیه و نوار از قم به اصفهان می‌بردم و به این‌ها می‌دادم. آقای کاویانی هم که از دوستان و شاگردان حاج‌آقای پرورش بودند و در حال حاضر هم به شکر خدا در قید حیات هستند خیلی فعال بودند و آن نوار و اعلامیه‌ها را می‌دادیم و این‌ها خودشان تکثیر می‌کردند.

وقتی که از قم به اصفهان رفتیم و درسمان تعطیل شد دوستان آمدند و جمع کوچکی تشکیل دادیم. در جلساتی که داشتیم قرار شد افرادی بروند در شهرهای مختلف، در مساجد و مجالس سخنرانی کنند؛ خود من مثلاً چند شهر رفتم و در مسجد و با امام جماعتش آشنا شدم و برای سخنرانی کسب اجازه کردم و بعد از نماز سخنرانی کردم.

*** پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان ***

همزمان با خبر فوت مشکوک حاج‌آقا مصطفی خمینی تحرکاتی در اصفهان اتفاق می‌افتد که ‌‌آقای پرورش دستگیر می‌شوند. خاطره‌ای از آن ایام دارید؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: من در سال ۵۴ و ۵۵ بعد از اینکه دیپلم گرفتم به قم آمدم و طلبه شدم و در مدرسه رضویه مشغول درس و بحث بودم. در آن روزها ما هم در تظاهرات بودیم اما در قم. می‌دانم که در اصفهان تظاهرات شده بود و شهربانی استاد پرورش را دستگیر کرده و به زندان اصفهان می‌برند.

شهید بهشتی به وسیله یکی از دوستان به آقای پرورش پیغام می‌دهند که شما صلاح نیست در زندان بمانی و هرطور شده بیرون بیایید. این پیغام که به دست مرحوم پرورش می‌رسد آن‌ها هم می‌آیند و می‌گویند که شما هم یک چیز بنویس که پشیمانم و دیگر از این کارها نمی‌کنم.

ایشان بر اساس همان فرمایش شهید بهشتی بیرون می‌آیند و دوباره شروع به فعالیت می‌کنند و دوباره ایشان را می‌گیرند. می‌گوید کاری نکردم و می‌گویند که تو به ما دست خط دادی که از این کارها نکنی.

حالا مخالفین [بعد از انقلاب] هروقت که می‌خواستند آقای پرورش را بزنند آن کاغذها و آن دست‌خط را رو می‌کردند که در اسناد ساواک بود. بعضی‌ها این ماجرا را می‌دانستند بعضی‌ها هم نمی‌دانستند یا عناد داشتند ولی ایشان می‌گفتند هر وقت این کاغذ بیرون آمد خدا لطف کرد و این کاغذ باعث رشد من شد. چون من این کار را برای خدا انجام داده بودم خدا هم از ما دفاع می‌کرد.

درباره رابطه مرحوم پرورش با حضرت امام هم اگر مطلبی هست بفرمایید.

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: مرحوم پرورش می‌گفتند اولین بار من خدمت امام در فیضیه رفتم. اطرافیان به امام گفتند ایشان آقای پرورش هستند. امام هم یک نگاهی کردند و خندیدند و گفتند که من در جریان‌ فعالیت‌های شما هستم.

خدا سید احمد آقا پسر امام را رحمت کند. هر چند وقت یکبار زنگ می‌زد و با آقای پرورش هماهنگ می‌کرد -چقدر امانت داری می‌کرد- به آقای پرورش می‌گفت خیلی وقت است که تشریف نیاوردید امام سراغتان را می‌گرفتند. شما می‌توانید مثلاً هفته آینده بین ساعت ده تا یازده بیایید. بعضی وقت‌ها تنها می‌رفتند و بعضی وقت‌ها با آقای عسگراولادی می‌رفتند.

آشنایی استاد پرورش با آیت‌الله خامنه‌ای چگونه شکل گرفت؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده:‌ جالب است که آقای پرورش با مقام معظم رهبری خیلی دوست بود، از زمان حزب جمهوری و زمان ریاست‌‌جمهوری ایشان با هم در رفت‌وآمد بودند. علاقه شدیدی هم بین آن‌ها بود که ان شالله خدا آقا را حفظ و آقای پرورش را رحمت کند. من هم رابط حضرت آقا و آقای پرورش بودم. وقتی هم که آقای پرورش مریض بودند مقام معظم رهبری حال او را جویا می‌شدند و بعضی وقت‌ها برای درمان ایشان پول هم می‌دادند.

***نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش ***

بعد که آقای پرورش به رحمت خدا رفتند من هماهنگ کردم خانواده‌شان خدمت آقا بیایند. یک روز خانم ایشان و پسرها و دخترها و عروس و داماد و نوه‌ها آمدند نماز را به امامت آقا خواندند و بعد از نماز هم خدمت آقا بودند. حضرت آقا به من گفتند که معرفی کنید. من گفتم خودشان بگویند و خودشان معرفی کردند.

نقش سید علی‌اکبر پرورش در تربیت مبارزان انقلابی در اصفهان/ نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

بعد آقا فرمودند بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌. من ارادتم به آقای پرورش مربوط به قبل از این است که ایشان را ببینم. ایشان در مشهد فعال بود.

آن موقع شنیدم که یک دبیر آموزش و پرورش که در انجمن حجتیه سخنرانی می‌کرد و آدم با سوادی بود از انجمن بیرون آمده و علیه انجمن صحبت‌هایی کرده است. لذا این برایم خیلی جالب بود مگر چنین چیزی می‌شود؟ تا اینکه یک روز ایشان را دیدم. ایشان انجمنی بودند ولی بعد که بیرون آمدند دیگر آن مواضع را نداشتند و مواضع انقلابی گرفتند.

*** جلسه تبیین ولایت‌فقیه برای منافقین ***

پس احتمالا بابت این قضیه هم خیلی مورد هجمه قرار می‌گرفتند؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: خیلی‌ها وقتی می‌خواستند آقای پرورش را بزنند می‌گفتند که نفوذی است و انجمنی است و… من یادم هست یک روز در مجلس خبرگان قانون اساسی ما از اصفهان به تهران آمدیم و خدمت ایشان رفتم.

در مجلس بحث ولایت فقیه بود. منافقین آنجا بودند و بحث بالا گرفته بود. آقای پرورش از صحن آمد بیرون آمد و این‌ها ریختند که اعتراض کنند. ایشان گفت خیلی خب من برایتان می‌گویم و شروع به خواندن قرآن و حدیث کردند.

یکی از منافقین هم سروصدا کرد. آقای پرورش گفت یعنی چه اینطور حرف می‌زنی؟ گوش بده اگر صحبت من تمام شد تو جواب من را بده ولی اینطوری نمی‌شود که! یکی از این منافقین گفت: «این‌ها از پسش بر نمی‌آیند. این آخوند بی‌عمامه است!» چون حدیث می‌گفت و واقعاً هم آخوند بی‌عمامه بود.

خلاصه شاید حدود یک ساعت و نیم ایستاده همینطور با این‌ها بحث کرد و بعد دوستانی که بودند شعار می‌دادند: «کم آوردی! کم آوردی!» و این‌ منافقین رویشان کم شد و رفتند.

نقش سید علی‌اکبر پرورش در تربیت مبارزان انقلابی در اصفهان/ نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

***زبان برنده اسلام ***

آقای پرورش خیلی حضور ذهن داشتند. شاید چندین هزار بیت شعر حفظ بودند. تقریباً تمام یا بیشتر قرآن را حفظ بودند. خطبه‌های نهج‌البلاغه هم از حفظ می‌خواندند. حالا رسم است که یادداشت داشته باشند یا از روی یادداشت یا کتاب بخوانند، ایشان هرچه سخنرانی می‌کرد از حفظ سخنرانی می‌کردند. می‌گفتند من مطالعه که می‌کنم وقتی که به جلسه می‌روم یک نگاه به جمعیت می‌کنم می‌گویم خدایا هرچه به نفع این جمعیت است بر زبان من جاری کن!

بعضی وقت‌ها همان بحثی که من مطالعه کردم می‌آید و بعضی وقت‌ها اصلا قسمت یک چیز دیگری می‌شود. صحبت‌های ایشان هم خیلی کارساز و موثر بر همه‌ اقشار بود. خیلی هم شیرین صحبت می‌کرد. همینطور هم که حضرت آقا در پیامی که برای ایشان صادر کردند فرمودند که ایشان زبان برنده اسلام بود.

آقای پرورش هیچ وقت باج به کسی نمی‌داد و حرفی که لازم بود را می‌زد و اینطور نبود که ملاحظه کنند حالا بدش می‌آید یا نه! اگر تکلیف بود که حرف را بزند می‌زد بعضی وقت‌ها این‌ حرف‌ها به ضرر خود ایشان هم تمام می‌شد.

فعالیت‌های آقای پرورش در ابتدای انقلاب در اصفهان در چه زمینه‌ای بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: بعد از انقلاب حاج‌آقای پرورش، آقای صفوی و شهید خلیفه‌سلطانی کمیته را تشکیل دادند. ما هم رفتیم و من مسئول روابط عمومی بودم و ایشان [سید علی‌اکبر پرورش] مسئول کمیته بودند.

بعد از آنجا من جذب استانداری و بعد فرماندار نجف آباد شدم. بعد از آن به اصفهان آمدم و مسئول گزینش آموزش و پرورش استان شدم و از وزارت کشور ماموریت گرفتم و به آموزش و پرورش آمدم.

***برتری معنوی آموزش و پرورش در نظر استاد پرورش***

آن موقع ‌آقای پرورش وزیر بودند و به من گفتند شما بیا تهران که ما هم رفتیم و این سعادتی بود که خدمت حاج‌آقا بودیم و بعد هم فرمودند شما برای آموزش و پرورش انتقالی بگیر. گفتم چرا؟ گفتند وزارت کشور سیاسی است ولی آموزش و پرورش بحث آموزشی و معنوی است. برای اینکه اینجا یک دبیر وزیر می‌شود و وقتی برکنار شد دوباره سر کلاس می‌رود؛ اما در وزارت کشور کسی که استاندار می‌شود بعد که می‌خواهد مثلاً کارمند شود خیلی برایش افت دارد. لذا وقتی به من گفت شما بیا من هم گفتم چشم و رفتم. این مربوط به سال ۶۱ و ۶۲ بود.

ویژگی‌های ایشان در کسوت وزارت آموزش و پرورش چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: حاج‌آقا پرورش در دوره وزارت به مشاوره خیلی اهمیت می‌داد و شخصیت‌هایی نظیر آقای حدادعادل، مهندس موید، آقای بی‌آزار و آقای حسینی (اخلاق در خانواده) جزو تیم مشاورانشان بودند. یک تیم وزین و باسواد و فرهنگی داشتند. طرح‌هایی هم داشتند که خیلی هم موثر بود و دانش‌آموزان با مشاغل آشنا می‌شدند.

*** رد توصیه‌ها و درخواست‌های غیرقانونی***

دیگر ویژگی استاد پرورش این بود که مُرّ قانون را رعایت می‌کرد. من چون مدیر دفتر و نزدیک‌ترین فرد به ایشان بودم در جریان امور قرار داشتم. یک روز تلفن دفتر زنگ خورد. همسر یکی از مسئولین رده بالا بود. گفت با حاج‌آقا پرورش کار دارم من هم وصل کردم. ایشان به حاج‌آقا گفتند که یک معلم در روستایی از کرمان هست اگر ممکن است به خود مرکز استان منتقل شود. حاج‌‌آقا گفتند: آموزش و پرورش برای نقل و انتقال یک ضوابطی دارد که اگر ایشان دارای شرایط باشد ما انجام می‌دهیم. او گفت: نه، چون من می‌گویم باید انجام شود! حاج‌آقای پرورش گفتند که اینجا «من و تویی نیست» اینجا قانون حرف می‌زند. بعد آن خانم گفتند: یعنی چه؟ من دارم به شما می‌گویم! اما حاج آقا همچنان بر موضع خود ماندند و کوتاه نیامدند.

با مدیران و مسئولین زیردست خود رابطه‌شان چگونه بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: استاد پرورش وقتی می‌خواستند کسی را مدیرکل کنند به او می‌گفتند که حواست باشد عادت به این پست نکنی و یک حدیثی از امام صادق (علیه‌السلام) می‌خواندند که می‌فرمایند شما را به پست و سمت‌ها آلوده می‌کنند و معتاد می‌شوید و گرفتار می‌شوید مانند کودکی که به او پستانک می‌دهند و فریب می‌خورد. بچه از این پستانک چیزی ارتزاق نمی‌کند اما اگر این را از دست این بچه بگیری جیغ می‌زند. شما هم مواظب باشید این پست در حکم همان پستانک است. اگر یک روزی این را از شما گرفتند شما جیغ نزنی!

یک مدیرکل در مازندران بود که افرادی گفتند ایشان را عوض کنید و البته فرد بسیار خوبی هم بود. حاج‌آقا ایشان را خواستند و گفتند آقا در استان درخواست داشتند که شما را جابجا کنیم. آن مدیر گفت شما یک داستان به من گفتید (همان داستان پستانک) من اگر که الان سر کلاس هم بروم هیچ فرقی برایم نمی‌کند چون در این دو سالی که مدیرکل بودم همیشه این داستان در ذهن من بود.

نقش سید علی‌اکبر پرورش در تربیت مبارزان انقلابی در اصفهان/ نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

*** تعبیر استاد پرورش درباره مسئولیت‌پذیری مدیران ***

حاج‌آقا با معاونین مدیران کل و همه به این شکل رفتار می‌کردند. بعد هم می‌گفتند که آدم در پستی که به آن می‌دهند باید قصد توطن بکند. مثل فردی که به شهر جدیدی می‌رود اگر قصد دارد که بماند باید قصد توطن بکند و اگر قصد توطن کرد مشکلات کار را هموار می‌کند. اما اگر گفت من ده – پانزده روز یا یکی – دو ماه یا شش ماه اینجا هستم حالا این خانه مثلاً لوله‌اش آب می‌دهد یا دربش خراب است یا مشکلی دارد ما که داریم می‌رویم حالا ول کن. اما اگر قصد توطن کرد می‌گوید من صد سال، ۵۰ سال یا ۳۰ سال اینجا هستم و باید در این مدت در و سقف و لوله را درست کنم و مشکلات موجود در سیستم را برطرف می‌کند.

در بحث روابط اداری هم می‌فرمودند چون کارهای اداری خشک و بی‌روح است آدم باید با همکارانش قربان صدقه همدیگر بروند. وقتی که مدتی همدیگر را ندیدند دلشان تنگ شود و این رابطه روحی و معنوی را داشته باشند. وقتی به این شکل باشد یک بار سنگینی هم اگر در کار هست همه به کمک می‌آیند با هم آن بار سنگین را برمی‌دارند و آنجا آن رابطه برادری و دوستی قلبی و معرفتی است.

دهه شصت آن ارزش‌های انقلابی واقعاً بروز و ظهور داشت. درباره ویژگی‌های شخصیتی استاد پرورش هم خاطراتی بگویید. ظاهرا خیلی ساده‌زیست بودند.

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: وقتی مرحوم شهید رجائی رئیس‌جمهور شد حقوق‌ خودش و وزرا را پایین آورد اما دیگر عمرش کفاف نداد تا این را برای معاونین، سفرا و استاندارها و… اعمال کند.

***وزیری که کمتر از معاونش حقوق می‌گرفت!***

آن وقت طوری شد که مثلاً خود ما که مدیرکل بودیم آن موقع بیشتر از حاج‌آقا پرورش حقوق می‌گرفتیم. بعد هم که ایشان بازنشسته شدند ملاک بازنشستگی ایشان همان حقوق بود. من یک بار به ایشان گفتم شما ۶۰۰ تومن حقوق می‌گیرید؟ گفتند یک ذره اضافه شد من ۵۹۰ تومن می‌گرفتم. آقای پرورش اصلاً دنبال پول و این چیزها نبود.

***ماجرای دیدار با سفیر فلسطین روی موتورسیکلت ***

یک وقتی ایشان در اصفهان سخنرانی داشتند و من هم منزل ایشان بودم. گفتند که من مسجد اعظم سخنرانی دارم. من لباس روحانیت نداشتم. یک موتور داشتم. گفتم صبر کنید ماشین بیاید. گفتند نه باید برویم. بعد موتور را روشن کردیم و ایشان ترک موتور نشست. اتفاق جالبی افتاد. آن موقع ایشان ظاهراً نائب رئیس مجلس یا در خبرگان قانون اساسی بودند. آن وقت سفیر فلسطین هم به اصفهان آمده بود و گفته بود که من می‌خواهم آقای پرورش را هم ببینم. ما از مسیر فلکه‌ چهارسو و خیابان طالقانی داشتیم می‌رفتیم و اتفاقی ماشین سفیر هم از همانجا داشت می‌آمد که سفیر گفته بود که این آقای پرورش که می‌گویند کدام است؟ گفته بودند همین که عقب موتور است.

یعنی ایشان هیچ محافظی نداشت؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: حاج آقای پرورش از دست محافظینشان فرار می‌کردند. خصوصاً روزهای جمعه می‌گفتند این محافظ‌ها که باشند افراد تازه حساس می‌شوند که این چه کسی است؟

حاج‌آقا هم موقع نماز جمعه که می‌شد می‌رفت و با تاکسی به دانشگاه تهران می‌رفت و هرجا که جا بود می‌نشستند. حاج‌آقا همینطوری عادی می‌رفت. یک جریان جالبی هم خودشان تعریف می‌کردند. گفتند یک روز ما به نماز رفتیم در آخر هم نشسته بودیم. یک کسی ما را دید و شناخت. گفت حاج‌آقا پرورش سلام! ارادت دارم. چرا اینجا نشستید؟ بروید جلو بشینید. آن‌جا که حفاظت هست اینجا چرا؟ گفتند نه آقا همینجا خوب است. گفتند خب آقا اگر منافقین شما را ببینند می‌زنند و می‌کشند. حاج‌آقا گفتند: «نه! ما که قابل نیستیم.» آن بنده خدا گفت این نامردها ناقابل‌ها را هم می‌کشند بروید جلو خواهش می‌کنم. (خنده)

ماجرای رفتن ایشان از وزارت آموزش و پرورش چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: وقتی ایشان وزیر آموزش و پرورش بود مجلس جدید تشکیل شد. مجلسی‌ها گفتند این هیئت دولت از این مجلس رای اعتماد ندارد و از مجلس قبلی رای اعتماد داشتند. لذا باید از این مجلس جدید دوباره رای اعتماد بگیرد. این موضوع در طول این چهل سال تنها یک‌بار اتفاق افتاد.

گفتن خیلی خب! آمدند که دوباره رای اعتماد بدهند. آقای هاشمی هم رئیس مجلس بود صبح که جلسه شروع شد تا ساعت ده شب طول کشید. چون باید به همه وزرا رای اعتماد می‌دادند و صحبت می‌کردند.

موضوع به آقای پرورش که رسید گفتند شما در سمیناری که آموزش و پرورش گذاشت به مهمان‌ها پفک‌نمکی دادید. آقای پرورش هم در دفاع گفت این اشکالاتی که شما مطرح کردید اشکالات پفکی است. اگر در روش مدیریت و انتصابات و این‌ها حرفی دارید بزنید. بعد هم – حالا این قسمت از نوارش پخش شده – گفتند که ببینید ما توکلمان بر خداست شما اگر رای بدهید ما همینطوری که نشستیم سر سفره می‌نشینیم، اما اگر رای ندهید ما می‌رویم آن سمت سفره می‌نشینیم و ما از سر سفره لطف خدا جایی نمی‌رویم. شعری هم از حافظ خواندند که من خاطرم نیست و آمدند و خلاصه یک عده‌ای هم علیه ایشان بودند. بعد رأی گرفتند و آقای هاشمی اعلام کرد و گفت شمارش آرا باشد برای فردا و فردا اعلام می‌کنیم الان دیر وقت است.

*** واکنش استاد پرورش به رأی عدم اعتماد مجلس ***

ما هم همراه آقای پرورش آمدیم منزلشان. خانوادشان هم نبودند و یک نیمرو درست کردیم و شامی خوردیم. من هم خدمت ایشان نشسته بودم. تا ۱۲ بیدار بودیم و رادیو روشن بود و یک وقت اخبار گفت که امروز هیئت دولت برای رای اعتماد به مجلس آمد و مجلس هم وزرا را بررسی کرد و به استثناء چهار نفر بقیه رای آورده‌اند. چهار نفری که رأی نیاوردند یکی آقای عسگراولادی بود، یکی هم آقای پرورش و یکی هم وزیر دفاع آقای سلیمی بود و یکی هم به گمانم وزیر فرهنگ بود.

واکنش ایشان چه بود؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: رادیو اعلام کرد که ایشان وزیر نیست. آن سال من می‌خواستم به حج بروم. به ایشان گفته بودم ایشان هم گفتند باشد. من یک کاغذ برداشتم و نوشتم. ایشان گفتند نه من وزیر نیستم. گفتم حاج‌آقا شما خودتان گفتید. گفت نه من وزیر نیستم اگر زودتر گفته بودی من می‌نوشتم اما الان من شرعاً وزیر نیستم برای چه بنویسم؟ گفتم شما قول دادید. گفت خب من الان وزیر نیستم.

می‌خواهم بگویم التزام ایشان به فرائض و احکام چقدر بود که ما که صمیمی‌ترین فرد کنارشان بودیم و من ابتدا به ساکن به ایشان گفته بودم که من می‌خواهم بروم شما موافق هستید؟ ایشان گفتند بله، ما آمدیم برویم گفتند که من دیگر نمی‌توانم تصمیم بگیرم چون وزیر نیستم.

خاطره‌ دیگری از همان شب دارم این بود که ما در اتاق خوابیده بودیم و آقای پرورش در اتاق دیگر تا صبح با خدا راز و نیاز می‌کردند.

نقش سید علی‌اکبر پرورش در تربیت مبارزان انقلابی در اصفهان/ نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای و استاد علی‌اکبر پرورش/ پیغام محرمانه شهید بهشتی به استاد پرورش در زندان

***تعبیر استاد پرورش درباره مسئولیت‌های سیاسی***

صبح سوار ماشین زره‌ای شدیم و سمت وزارت راه افتادیم. گفتند که آقای موسوی امروز آخرین بار است که ما سوار این ماشین زرهی می‌شویم. داخل محوطه یک حوضی وجود داشت که همیشه آقای پرورش می‌گفتند که آقای موسوی کنار این حوض بیا یک عکسی بگیریم فردا روزی ما را دیگر راه نمی‌دهند. می‌خواستند به ما بگویند که این بی‌اعتبار است.

بعد من گفتم که آقای پرورش دیروز که ما می‌رفتیم شما وزیر بودید امروز که داریم می‌رویم شما وزیر نیستید. آیا برای شما واقعاً فرقی نمی‌کند؟ رحمت‌الله علیه. یک لبخندی زد و گفت ببین آقای موسوی این پست و سمت‌ها اعتبارات دنیاست، خود دنیا بی‌اعتبار است، لذا مثل این است آدم روی آب نقاشی کند. آدم باید حواسش باشد به این پست و مقام‌ها دل نبندد. گفتم حالا شما چه حالی داری؟ گفتند هیچ فرقی برای من نکرده، تکلیف بود که ما باشیم حالا هم تکلیف ساقط شد.

بعد هم به وزارتخانه آمدند. لوازم و کتاب‌ها و وسایلشان را جمع کردند. یک پیکان داشتند. خودشان وسایل را در پیکان گذاشتند و آقای سالک هم آمدند و گفتند من هم می‌خواهم با حاج‌آقا به اصفهان بروم. استاد پرورش یکی یکی آمد با همه‌ بچه‌ها حتی با آبدارچی‌ها و باغبان‌ها دست داد و حلالیت طلبید. بعد خودشان پشت فرمان پیکان نشستند و رفتند.

این عظمت روحی یک فرد را می‌رساند که گفتند برای من هیچ فرقی نکرد. از نظر دوری از مال دنیا و مسائل ظاهری واقعاً ایشان الگو بودند.

***ماجرای اهدای حقوق صد هزار دلاری به مجمع جهانی اهل بیت***

من یک نمونه دیگر را برای شما بگویم. ایشان بعد از مدرسه دبیر اِکو شدند. بعد یک سال و نیم دبیری اِکو، سر سال که شد حسابداری آن‌جا پولی را به دلار برای ایشان آورد. ایشان گفت این چیست؟ گفتند این حقوق ارزی شماست! حاج‌آقا گفتند من که حقوقم را گرفته‌ام (حالا همان وقت بود که ۶۰۰ تومن می‌گرفتند.)

ایشان خدمت حضرت آقا آمد. گفت آقا من حقوق دارم. این ۱۰۰ هزار دلار را آوردند گفتند این حقوق یک ساله ارزی ماست. من حقوق ریالی می‌گیرم و نیازی هم به این ندارم و خدمت شما آوردم. آقا فرمودند شما به حساب دولت بریزید. زمان دولت اصلاحات بود. آقای پرورش گفتند نه به حساب دولت بریزیم می‌دهند به این هنرپیشه‌ها و این‌ها. می‌خواهم این پول را برای مجمع جهانی اهل بیت بدهم که خرج اهل بیت و تبلیغ اسلام شود. آقا فرمودند خیلی هم خوب است. آن موقع هم آقای ولایتی مدیر آن‌جا بود و رفت پیش آقای ولایتی گفت خدمت آقا بودم و ایشان گفتند که این پول را خدمت شما بیاورم. همان موقع آقای پرورش دو تا دختر داشت که می‌خواست شوهر بدهد. صد هزار دلار را به آقای ولایتی داد و یک کاغذ از ایشان گرفت. این بی‌علاقگی ایشان به مال دنیا بود.

چه شد که ایشان دوباره به اصفهان برگشتند و در آنجا زندگی کردند؟

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده:‌ یک مدتی آقای پرورش در خیابان ایران در یک خانه‌ اجاره‌ای زندگی می‌کرد. یک روز من به خانه‌شان رفته بودم. گفتند ما که الان مسئولیتی نداریم به اصفهان می‌رویم. بعد من گفتم حاج‌آقا آخر شما شخصیت مملکتی هستید به درد کشور می‌خورید و از این حرف‌ها…

بعد ایشان گفتند ببینید یک حدیثی امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند که مولانا به نظم کشیده و این شعر خیلی زیبا بود:

چون ستورى باش در حکم امیر / گه در آخور حبس گاهى در مسیر

چون که بر میخت ببندد بسته باش / چون که بگشاید برو برجسته باش

بعد گفتند وقتی یک الاغ را ببینید که چه سر و صدایی می‌کند و جفتک می‌زند و در طرف دیگر اسب با وقار است و وقتی که می‌خواهند از اسب استفاده کنند وقتی که سوارش می‌شوند چهارنعل می‌رود و کسی هم به گردش نمی‌رسد. اما وقتی که دوباره آن را بستند تکان نمی‌خورد.

گفتند انسان باید در مقابل خدا اینطور باشد و در مقابل مسئولیت اینطوری باشد. وقتی به او مسئولیت دادند باید چهارنعل برود اما یک وقت که افسار و مسئولیتش را گرفتند باید آرام باشد. گفتند که ما تکلیفی نداریم و ما را بستند و من که دست و پا نمی‌زنم.

*** شخصیت معنوی استاد پرورش ***

در این مسائل هم من ندیدم که حاج‌آقای پرورش تملق کسی را بکند و دعای ابوحمزه را می‌خواندند که آنجا امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرمایند خدایا من تملق تو را فقط می‌کنم و تملق هیچکس را نمی‌کنم و من می‌دیدم که حاج‌آقا پرورش هم همین بودند. خیلی صمیمی بودیم. یکبار گفتم می‌خواهم بروم اصفهان. گفتند من هم می‌آیم. من یک پیکان داشتم. سوار ماشین شدم و راه افتادیم. تخمه خوردم و پوست تخمه را بیرون انداختم. حاج‌آقا فرمودند شهر ما خانه‌ ما! آشغال را بیرون نریز.

بعد گفتند آقای موسوی من با اجازه‌ شما نماز بخوانم. من می‌دیدم نماز شب را می‌خواند و با خدا راز و نیاز می‌کرد و ذوب در عبادت با خدا بود. ایشان اینقدر اشک می‌ریخت و به درگاه خدا می‌نالید. خیلی عجیب بود. نمی‌گفت که مثلاً این در کنار من نشسته، همینطور گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت ما این حالات معنوی را خیلی از ایشان دیدیم.

حاج آقا خیلی لطف کردید بابت وقتی که در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید. اگر صحبتی مانده در خدمتتان هستیم.

حجت‌الاسلام موسوی‌زاده: ممنون. من خاطرات زیادی از استاد پرورش دارم. واقعاً مثل ایشان الآن در بین رجال کشور نداریم. ان شاالله موفق باشید.

گفتگو از هادی اسفندیاری (سمت راست) و علیرضا رضایی

انتهای پیام/ پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برچسب‌ها: , , , , , ,

مطالب مرتبط

نظر شما
نام :

ایمیل :

از درج کامنت های توهین آمیز معذوریم
متن کامنت :
 

11 + 14 =



ثبت نام دوره جامع آموزش خبرنگاری «راوی»
ثبت نام دوره جامع آموزش خبرنگاری «راوی»
ثبت نام در موسسه تحقیقات علوم اسلامی علامه کلباسی
ثبت نام در موسسه تحقیقات علوم اسلامی علامه کلباسی
 توانبخشی کوشا/ با مجهزترین امکانات 09134126065
توانبخشی کوشا/ با مجهزترین امکانات 09134126065
پایگاه خبری رهیافته
پایگاه خبری رهیافته
آموزش سواد رسانه به کودکان- خرید کتاب قصه های کرمیلو
آموزش سواد رسانه به کودکان- خرید کتاب قصه های کرمیلو
اصفهان شرق
اصفهان شرق
تبلیغات در مردمی ترین سایت استان اصفهان؛ 09132706715
تبلیغات در مردمی ترین سایت استان اصفهان؛ 09132706715
به توان تشکیلات! (کتاب تقدیرشده منتقدین) 09132706715
به توان تشکیلات! (کتاب تقدیرشده منتقدین) 09132706715